زندگینامه لو ویگوتسکی
«یادگیری، چیزی فراتر از به دست آوردن قابلیت تفکر است. یادگیری عبارت است از به دست آوردن بسیاری قابلیتهای خاص برای فکر کردن درباره چیزهای مختلف.»
لو ویگوتسکی
لو ویگوتسکی در 17 نوامبر 1896 در شهر اورشا در ناحیه غربی امپراطوری روسیه به دنیا آمد. او در دانشگاه مسکو به تحصیل پرداخت و در سال 1917 در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. او در دوران تحصیل دانشگاهیش به مطالعه موضوعات مختلفی چون جامعهشناسی، زبانشناسی، روانشناسی و فلسفه پرداخت. کار رسمی ویگوتسکی در زمینه روانشناسی در سال 1924 و هنگامی آغاز شد که او به مرکز روانشناسی مسکو پیوست و با آلکسی لئونتیف و الکساندر لوریا به همکاری پرداخت.
زندگی حرفهای ویگوتسکی لو ویگوتسکی نویسندهای پرکار بود و در یک دوره ده ساله، شش کتاب در زمینه روانشناسی منتشر کرد. علایق او بسیار متنوع بود امّا غالباً بر روی دو موضوع رشد کودک و آموزش تمرکز داشت. او همچنین موضوعاتی نظیر روانشناسی هنر و رشد زبانی را برای نخستین بار مطرح ساخت.
برخی از نظریههای مهم ویگوتسکی به قرار زیرند:
زندگی ویگوتسکی بسیار کوتاه بود و او در 11 جون 1934 در سن 38 سالگی به بیماری سل از دنیا رفت.
کمک به روانشناسی لو ویگوتسکی یک متفکر تاثیرگذار در حوزه روانشناسی محسوب میگردد و بسیاری از کارهایش هنوز در حال کشف شدن است. با وجودی که او همعصر اسکینر، پاولوف، فروید و پیاژه بود امّا کارهایش هرگز در دوران زندگیش به آن درجه از شهرت و برجستگی نرسید. بخشی از آن بدین دلیل بود که کارهای او مورد انتقاد حزب کمونیست قرار داشت و بدین خاطر، نوشتههایش به سختی در دنیای غرب قابل دستیابی بود. مرگ زود هنگام او در 38 سالگی نیز در گمنام ماندنش دخالت داشت.با وجود این، تاثیر و نفوذ کارهای ویگوتسکی پس از مرگش، به ویژه در حوزههای روانشناسی رشد و آموزش، روز به روز بیشتر میشود.
بوروس فردریک اسکینردر سال 1904 در شهر سوسکوهانا واقع در ایالت پنسیلوانیا متولد شد اسکینر لیسانس خود را از کالج هامیلتون در نیویورک در رشته زبان انگلیسی ,درجه فوق لیسانس خود را در سال 1930 و درجه دکتری اش را در سال 1931از دانشگاه هاروارد دریافت کرد اسکینر زمانی که در هامیلتون بود با رابرت فراست شاعر بزرگ امریکایی اشنا شد فراست اسکینر را تشویق کرد تا نمونه ای از نوشته هایش را برای او بفرستد فراست سه داستان کوتاه از اسکینر را با نظر موافق ارزیابی کرد و اسکینر تصمیم گرفت نویسنده شود این تصمیم مایه یأس پدر اسکینر شد زیرا او خود یک حقوقدان بود و می خواست پسرش هم حقوقدان بشود.
اسکینر در نویسندگی موفق نبود سرانجام تصمیم گرفت در صنعت ذغال سنگ مشغول شود و به خلاصه کردن اسناد حقوقی پرداخت در حقیقت نخستین کتاب او که با همکاری پدرش نوشت درباره همین اسناد حقوقی بود و تحلیلی از تصمیمات شورای توافق صنعت ذغال سنگ نامیده شد .اسکینر بعد از نوشتن این کتاب به گرینویج ویلیج در نیویورک رفت و به مدت شش ماه مانند یک کولی دوره گرد زندگی کرد و بعد برای تحصیل روانشناسی وارد هاروارد شد در ان وقت دیگر علاقه ای به کارهای ادبی نداشت اسکینر پس از انکه در توصیف رفتار انسان از راه نویسندگی شکست خورد کوشید تا اینکار را از طریق روانشناسی انجام دهد و در این راه بسیار موفق تر بود .
اسکینر در سال های بین 1936 و1945 در دانشگاه مینه سوتا به آموزش روانشناسی پرداخت و کتاب رفتار جانداران را نوشت .اسکینر در سال 1945 به دانشگاه ایندیانا رفت و سرپرستی گروه روانشناسی را برعهده گرفت و در سال 1948 به دانشگاه هاروارد رفت و تا پایان عمرش در انجا باقی ماند.در یک بررسی انجام شده, مورخان روانشناسی در فهرست روانشناسان تمام طول تاریخ ,اسکینر را در ردیف هشتم و در فهرست روانشناسان معاصر او را در ردیف اول قرار دادند.
یکی از علاقه های اصلی اسکینر پیوند دادن یافته های ازمایشگاهی به مسایل انسانی بود کارهای او به ایجاد یادگیری برنامه ای و ماشین های اموزشی انجامید و مقاله علم یادگیری و هنر, اموزش ماشین های اموزشی,کبوترها دریک پلیکان , برنامه تحلیل رفتار ,داستان والدن 2 ,کتاب فراسوی ازادی و شأن از اثرات ماندگار اسکینر هستند.
فروید در سال 1856 در شهر فرایبرگ واقع در ایالت موراویا (که حالا قسمتی از کشور چک اسلواکی است ) به دنیا امد . او نخستین فرزند یک مادر 20 ساله و یک پدر 40 ساله بود البته پدر او از ازدواج قبلی خود دو پسر بزرگتر هم داشت . پدر فروید تاجر پشم بود اما هیچ وقت موفقیت زیادی در حرفه خود نداشت . فروید از 4 سالگی در وین پایتخت اتریش زندگی کرد. فروید در کودکی شاگرد درخشانی در مدرسه بود و خانواده هم مشوق درس خواندن او بودند والدین فروید برای انکه او بتواند تحصیل کند یک چراغ روغنی برایش تهیه کردند در حالیکه افراد دیگر خانواده تنها شمع در اختیار داشتند.
فروید در سن ورود به دانشگاه در انتخاب رشته تحصیلی دچار شک و تردید شد با کمی تردید رشته پزشکی را برگزید و دلیل اصلی وی این بود که بدینوسیله فرصت می یافت به تحقیق بپردازد. فروید در دانشکده پزشکی پژوهش های علمی درباره نخاع یک نوع ماهی بنام پترومیزون انجام داد.
فروید در سنین 26 تا 35 سالگی با بیقراری به دنبال یک رشته علمی می گشت تا بتواند در ان به کشف علمی نائل شود برای مدت زمانی فروید می پنداشت می تواند کاربردهایی انقلابی برای کوکائین بیابد دارویی که ظاهرا بطور موقت به ان وابسته شده بود.
فروید برای بازدید از آزمایشگاه شارکو به پاریس رفت . شارکو در این آزمایشگاه درباره اسرار بیماری هیستری تحقیق می کرد مطالعه درباره همین بیماری بود که بعدها بصورت سرآغازی برای خدمات بزرگ فروید درامد . واژه هیستری هم برای عوارض جسمی و هم برای اختلالات حافظه که برای آنها هیچ توجیه فیزیولوژیکی وجود ندارد بکار برده می شود.
فروید در پژوهش های نخستین خود درباره هیستری از کارهای ژوزف برویر پیروی میکرد که توانسته بود خانمی را (آنا او ) با هیپنوتیزم و کمک به تخلیه افکار و احساسات واپس زده او درمان کند.
در سال 1895 به نظر برویر و فروید چنین میرسید که بیماران هیستریک به نحوی تمایلات و عواطف خود را از بخش آگاه ذهن خارج ساخته یا واپس زده اند ، انرژی حاصل از این کارسپس بصورت علائم فیزیکی بیماری درامده است. پس درمان این بیماری باید شامل آشکارسازی و آزاد کردن هیجانات و عواطفی باشد که قبلا به بخش جداگانه ای از ذهن ( ناخوداگاه ) سوق داده شده اند.
درمان زنی بنام الیزابت می تواند روشنگر کارها و مطالعات اولیه فروید درباره بیماری هیستری باشد الیزابت از دردهای هیستریک در ناحیه رانها رنج می برد دردهایی که پس از گردش و پیاده روی با شوهر خواهر خود که الیزابت نسبت به او احساس عاطفی خاصی داشته بدتر می شده است. کمی بعد خواهر الیزابت می میرد هنگامی که الیزابت کنار بستر خواهر درگذشته خود ایستاده بود برای لحظه کوتاهی این فکر به ذهن او رسید که شوهر خواهر من ازاد شده است و می تواند با من ازدواج کند اما پذیرفتن این فکر از لحاظ اخلاقی برای الیزابت ممکن نبود بطوریکه او فورا این فکر را واپس زد و سرکوب کرد.
از ان پس حال الیزابت بدتر شد و گرفتار دردهای هیستریک شدید گردید زمانیکه فروید درمان او را اغاز کرد الیزابت صحنه کنار بستر مرگ خواهرش را به کلی از یاد برده بود برای آشکار کردن ان صحنه و خاطرات دیگر ساعات روانکاوی زیادی ضروری بود زیرا الیزابت برای دور نگهداشتن این خاطرات از حوزه شعور آگاه دلایل محکمی داشت سرانجام الیزابت این توانایی را یافت که به احساسات خود نسبت به ان مرد آگاه گردد و تا حدودی که توانست ان احساسات را بپذیرد و دیگر نیازی به تبدیل انها به نشانه های جسمی پیدا نکرد.
فروید در درمان الیزابت و بیماران دیگر از فن برویر ( هیپنوتیزم ) استفاده نکرد بلکه از روش تداعی ازاد استفاده کرد که در ان به بیمار توصیه می نمود جلوی افکار خود را باز بگذارد و هر چیز را همانطور که روی می دهد یعنی بدون کوشش برای منظم کردن و سانسور افکار خود بیان کند.
فروید همچنین پی برد با انکه روش تداعی ازاد منجر به کشف افکار و احساسات بیمار می شود اما این روش نوین کاملا هم ازاد نیست بیماران در مقابل این جریان به شدت مقاومت به خرج می دهند بیماران شرح بعضی موضوعات را متوقف می کنند ، موضوع صحبت را عوض می کنند ، و تاکید می کنند که افکار انان بیش از ان بی اهمیت هستند که بازگو شوند. فروید این گسیختگی ها در جریان افکار را مقاومت نامید و ان را مدرک و دلیل نوین دیگری برای نیروی واپس زنی در ذهن دانست.
به عبارت دیگر فروید شاهد جدیدی به نفع فرضیه خود که (( ذهن بیمار با او در حال جنگ است و برخی از تمایلات و خواسته ها از نظر معتقد ات وباورهای اخلاقی ، زیبایی شناسی و شخصی بیمار ناپذیرفتنی است و به همین دلیل ان تمایلات لازم بوده است که واپس زده شود )) را یافت.
فروید بر پایه نظریه خود گفت تنها بیماران هیستریک یا نوروتیک نیستند که از این نوع تعارض درونی رنج می برند همه ما افکار و خواسته هایی داریم که نمی توانیم انها را بپذیریم در بیماریهای نوروتیک بویژه واپس زنی و تعارض شدید می شود و بیمار از عهده اداره کردن انها دیگر برنمی اید و در نتیجه نشانه های بیماری ظاهر می شود.
برویر و فروید کتابی بنام مطالعاتی درباره هیستری را در سال 1895 منتشر کردند که تبدیل به نخستین کار کلاسیک در نظریه روانکاوی گردید. اما از ان پس برویر کار خود را در این زمینه ادامه نداد.
علت این تصمیم برویر تا حدود زیادی مربوط به جهتی بود که این پژوهش ها در پیش گرفته بود. فروید به این نکته واقف شده بود که هیجانات و عواطف عمده ای که بیماران هیستریک مانع از ورود انها به منطقه شعور روشن خود می شوند از نوع احساسات جنسی می باشند . هر چند برویر نیز ان را صحیح قلمداد میکرد ولی شخصا ان را تنفرامیز و مزاحم تلقی میکرد.
فروید دریافت که خاطرات پنهان شده بیماران کنونی او به زمانهای خیلی دور یعنی ایام کودکی انان مربوط می گردد فروید مشکل بزرگی در درک یافته های خود داشت بیماران فروید همه داستانهایی در مورد ارتکاب زشت ترین و غیراخلاقی ترین اعمال جنسی از طرف والدین درباره خود زمانی که خردسال بودند تکرار می کردند داستانهایی که سرانجام فروید توانست دریابد که حتی خیالپردازی صرف بوده اند اما فروید بعدا نتیجه گرفت که این خیالپردازیها زندگی ما را نیز در اختیار دارند به گفته فروید اندیشه ها و عواطف ما می تواند همچون رویدادهای واقعی مهم باشند.
در سال 1897 هنگامی که فروید مشغول حل معمای درستی یا نادرستی خاطرات بیماران خود بود پژوهش روانکاوی شخص خود را نیز اغاز کرد. از دست دادن پدر و ناراحتی که فروید متعاقب ان حس کرد وی را بر ان داشت تا رویاها ، خاطرات و تجربیات دوران کودکی خویش را بازبینی کند. از طریق همین روانکاوی خود ، تایید مستقلی راجع به نظریه (( جنسیت دوران کودکی )) خود بدست اورد و چیزی بنام عقده ادیپ را کشف کرد بدین معنا که او و (احتمالا همه کودکان دیگر ) بر سر عشق و محبت نسبت به والد جنس مخالف با والد همجنس به شدت به رقابت می پردازند. نخستین بار فروید این نظریه را در کتاب تعبیر رویاها در سال 1900 عنوان کرد. او تعبیر رویاها را شاهراهی بسوی شعور ناخوداگاه نامیده است.
در سال 1901 کارها و پژوهش های فروید دانشمندان جوانتر همچون الفرد ادلر و کارل یونگ را بسوی او کشانید که در جلسات مباحثه شرکت می کردند که این گروههای مباحثه بتدریج بصورت یک انجمن رسمی روانکاوی تحول پیدا کرد که بعدها ادلر و یونگ نیز همانند بسیاری از افراد دیگر از فروید گسستند و فرضیه های روانکاوی مخصوص خود را بنا نهادند.
در سال 1933 نازیها کتابهای او را در برلین اتش زدند و در سال 1938 مجبور شد از وین به لندن مهاجرت کند و درسال 1939 در 83 سالگی از دنیا رفت
نظریه معنی دار کلامی آزوبل:
در نظریه آزوبل همانندی سایر نظریه های شناختی ، ساخت شناختی و تغییراتی که براثر یادگیری در آن صورت می گیرد و اساس یادگیری را تشکیل می دهد.
ساخت شناختی:
ساخت شناختی هر فرد بصورت یک هرم فرضی درست شده است.
معنی دار بودن یادگیری:
معنی به وجود نوعی قرینه یا معادل ذهنی برای یادگیری در ساخت شناختی یادگیرنده وابسته است. وقتی مفهومی قابل ارتباط دادن با مفاهیمی باشد که از پیش در ساخت شناختی فرد وجود دارد آن مفهوم معنی دار است .
مشمول:
هنگام یادگیری مطالب تازه به صورت معنی دار، آن مطالب جذب هرم ساخت شناختی یادگیرنده می شوند.
آزوبل ، این جذب شدن مطالب رادر ساخت شناختی مشمول نامیده است. مشمول با طرحواره، نظام رمزگردانی ، یا مقوله در نظریه های دیگر هم معناست.
انواع مشمول کننده
مشمول اشتقاقی : وقتی مطلب تازه مورد بخصوص از مطالب موجود ساخت شناختی است یا آن قدر به مطالب ساخت شناختی شبیه است که می توان آن را بخش مشتق شده ای از مطالب ساخت شناختی دانست.
مشمول همبستگی: وقتی که مطالب تازه مورد بخصوصی از مطالب و مفاهیم موجود در ساخت شناختی نباشد اما قابل ربط دادن به آنها باشد.
بنا به این نظریه ، مطلب یادگرفته شده در ابتدا قابل بازخوانی است . اما پس از مدتی که بدون استفاده باقی ماند دیگر قابل بازخوانی نیست اما قابل بازشناسی خواهد بود.
اگر مطلب یادگرفته شده بازهم بدون استفاده ماند از قابل بازخوانی خواهد بود نه بازشناسی اما در یادگیری مجدد یا بازآموزی زودتر از مطالبی که اصلاً آموخته نشده اند یادگرفته خواهند شد این فرایند را مشمول زوالی می نامند.
پیش سازمان دهنده:
مجموعه ای از مفاهیم مربوط به مطلب یادگیری است که پیش از آموزش، جزئیات تفصیلی آن مطلب در اختیار یادگیرندگان گذاشته می شود.
انواع پیش سازمان دهنده:
پیش سازمان دهنده های توصیفی یا نمایشی اندیشه های کلی و روابط آنها را با یکدیگر توضیح میدهند و نکات مهمی را که ممکن است موجب سردرگمی یادگیرندگان بشود روشن می سازند. مطالب این پیش سازمان دهنده ها از مطالب درس کلی تر و انتزاعی ترند .
پیش سازمان دهنده های مقایسه ای بین آموخته های قبلی دانش آموزان و آنچه قرار است بیاموزند ارتباط برقرار می کنند و در واقع دانش و اطلاعات قبلی آنها را فعال می سازند.
انگیزش و یادگیری معنی دار:
در نظریه آزوبل، مهم ترین عامل انگیزش مؤثر بر یادگیری معنی دار سائق شناختی است.
سائق شناختی یک انگیزه درونی است که از کنجکاویها و علائق یادگیرنده نسبت به کشف ، دستکاری ، درک و فهم و برخورد با محیط سرچشمه می گیرد.
رابطه بین سائق شناختی و یادگیری از نظر علت و معلولی رابطه ای دوجانبه است یعنی یادگیری همراه با موفقیت به ایجاد سائق شناختی منجر می شود و سائق شناختی نیز یادگیری را افزایش می دهد.
نظریه یادگیری شناختی – اجتماعی بندورا:
تعیین گری متقابل: بندورا می گوید عوامل شخصی ( از جمله باورها، انتظامات ، نگرشها، دانش، راهبردها) رویدادهای محیطی (فیزیکی و اجتماعی) و رفتارهای (علمی و کلامی ) فرد با یکدیگر تأثیر متقابل دارند.
یادگیری از راه مشاهده :
در نظریه یادگیری اجتماعی بندورا ، یادگیری از طریق مشاهده رفتار دیگران انجام می گیرد.
عوامل تقویت جانشینی و تنبیه جانشینی در مشاهده رفتار بسیار مؤثر است.
فرآیند یا مراحل یادگیری از راه مشاهده از نظر بندورا:
1- مرحله توجه: برای یادگیری از راه مشاهده، ابتدا باید به آنچه قرار است یاد گرفته شود توجه کرد.
2- مرحله به یادسپاری یا یاد داری: از نظر بندورا یادگیری طبق اصل مجاورت صورت می پذیرد و این یادگیری نیازی به تقویت و پاداش ندارد.
دو رویداد مورد نیاز برای یادگیری از راه مشاهده عبارتند از :
1- توجه به عملکرد سرمشق ( مرحله توجه)
2- بازنمایی نمادی آن عملکرد در حافظه دراز مدت ( مرحله به یادسپاری) : بازنمایی نمادی به دو صورت تجسمی ( تصویر ذهنی پدیده ها ) و کلامی صورت می گیرد.
3- مرحله بازآفرینی :
در سومین مرحله از یادگیری مشاهده ای رمزهای کلامی یا تجسمی ذخیره شده در حافظه به صورت اعمال آشکار در می آیند.
یکی از تدابیر مؤثر در شکل گیری رفتار آموخته شده از راه مشاهده بازخورد اصلاحی است.
4- مرحله انگیزشی: رفتار یادگرفته شده از راه مشاهده در صورتی به عملکرد تبدیل می شود که باتقویت همراه باشد.
بنابراین نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه شرطی سازی کنشگر درباره تأثیر تقویت اتفاق نظر دارند امّا اختلاف عمده انها در چیست؟
نظریه یادگیری اجتماعی به تمایز بین یادگیری و عملکرد می پردازد. زیرا افراد تمام آنچه را که یاد می گیرند به عمل در نمی آورند.
از نخستین کسانی که برای متمایز ساختن یادگیری از عملکرد سعی بسیار کرد روانشناس معروف مکتب رفتارگرایی شناختی ادوارد تولمن بود که مفاهیم عمده نظریه وی نقشه شناختی و یادگیری نهفته بود.
یادگیری خود نظم دهی:
تولید و هدایت اندیشه ها، هیجانها و رفتارها توسط خود فرد به منظور رسیدن به هدف است.
خودکارآمدی یا خود کارآمدی تصوری:
به این باور فرد که می تواند کاری را با موفقیت انجام دهد گفته می شود.
خودکارآمدی بر رفتار بسیار تأثیر گذار است.
آموزش خودنظم دهی به کمک برنامه تغییر شناختی رفتاری:
در برنامه آموزشی خودسامانی وابسته به تغییر شناختی- رفتاری، به منظور ایجاد توانایی پذیرش مسئولیت یادگیری در یادگیرنده به او مهارتهای چهارگانه زیر آموزش داده می شود.
الف- تعیین هدف: منظور از تعیین هدف به وسیله یادگیرنده این است که او بتواند مقاصد یادگیری خود را شخصاً انتخاب کند.
ب- نظارت شخصی: در جریان پیشرفت یادگیری، دانش آموز باید اطمینان کسب کند که به سوی هدف پیش می رود و از آن دور نمی افتد . مثلاً می توان از آنان خواست تا نموداری از جریان کار خود درست کنند و در ضمن مطالعه هر وقت، به اصطلاح « وقت تلف می کنند » یا میزکار خود را ترک می کنند بر روی آن علامتی بگذارند.
ج- خودسنجی: خودسنجی یا ارزشیابی از خود یعنی وارسی چگونگی پیشرفت یادگیری به وسیله خود یادگیرنده.
د- تقویت شخصی: سرانجام اینکه، پس از خودسنجی ، یادگیرنده باید بتواند خودش را تقویت کند.
هم نظم دهی:
منظور از هم نظم دهی ( هم سامانی)، یک فرآیند همیاری است که در آن معلم و دانش آموز مشترکاً فعالیت تحصیلی را طراحی می کنند، برآن نظارت می کنند و از آن ارزشیابی به عمل می آورند.
عاملیت انسانی:
بندورا در تازه ترین آثار خود مفهوم عاملیت انسانی را مورد تأکید قرار داده است.
عاملیت انسانی یا نیروی انسانی ، از نظر بندورا، طراحی آگاهانه و اجرای عمدی اعمال از سوی فرد به منظور تأثیر گذاری بر رویدادهای آینده است.
عاملیت انسانی دارای چند جنبه اصلی است:
1- عمدی بودن : عمدی بودن با از روی قصد مستلزم طراحی یک رشته عمل برای منظوری معین است.
2- پیش اندیشی به عنوان انتظار پیامدها برای قصدها توصیف می شود. این جهت گیری آینده، رفتار را به سوی کسب پیامدهای مثبت ودوری جستن از پیامدهای منفی هدایت می کند ودر نتیجه نقش انگیزشی مهمی ایفا می کند.
3- خودواکنش سازی پیوند بین اندیشه و عمل به حساب می آید. بندورا می گوید: مردم اعمالی را انجام می دهند که برایشان رضایت خاطر و احساس غرور و ارزشمندی به بار می آورد و از اعمالی که به نارضایتی تحقیر و سرزنش خود منجر می شود پرهیز می کنند.
4- اندیشه ورزی: یا با خود اندیشی توانایی فراشناختی تفکر درباره جهت ها، پیامدها و معنای نقشه ها و اعمال ماست. بندورا در این مورد می گوید: باورهای مربوط به کارآمدی اساس عاملیت انسانی اند.
بنابراین یادگیری عمدی ما بوسیله خودکارآمدی تصوری سطح پایین محدود می شود و به وسیله خودکارآمدی تصوری سطح بالا افزایش می یابد.
کاربردهای آموزشی نظریه یادگیری شناختی – اجتماعی :
1- آموزش رفتارها و مهارتهای تازه
2- تشویق و ترغیب رفتارهای قبلاً آموخته شده
3- نیرومند کردن یا ضعیف کردن اثر بازداری ها
4- جلب توجه یادگیرندگان
5- ایجاد پاسخهای هیجانی
زندگی نامه اریک برن (Eric Berne)
اریک برن (Eric Berne) در 10 می 1910 در شهر مونترال کانادا به دنیا آمد. پدرش دکتر دیوید هیلر برنشتاین، پزشک عمومی و مادرش سارا گوردون برنشتاین، یک نویسنده و ویراستار حرفهای بود. اریک تنها یک خواهر به نام گریس داشت که 5 سال از او کوچکتر بود. نام اصلی اریک برن، اریک لئونارد برنشتاین بود.... هنگامی که اریک دوران کودکی را سپری میکرد پدرش در سن 38 سالگی به بیماری سل در گذشت. مرگ پدر شوک بزرگی برای خانواده بود و خانم برنشتاین زحمات زیادی را برای بزرگ کردن اریک و خواهرش متحمل شد.
اریک پا در جای پدر گذاشت و دورة پزشکی را با موفقیت به پایان برد. سپس دوره تخصصی جراحی عمومی را شروع کرد و در سال 1935 از دانشکده پزشکی مکگیل فارغالتحصیل شد. پس از آن به مدّت 2 سال در کلینیک روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه ییل به کار پرداخت.
برن در حوالی سالهای 1938 و 1939 شهروند آمریکا شد و نامش را از اریک لئونارد برنشتاین به اریک برن کوتاه کرد.
او در سال 1940 در ایالت کانکتیکات به کار پزشکی خصوصی پرداخت و در همانجا بود که با الینور، نخستین همسرش، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که تنها 6 سال به طور انجامید، دو فرزند بود.
اریک در سال 1941 به موسسه روانکاوی نیویورک پیوست و ابتدا خودش توسط پل فدرن مورد روانکاوری قرار گرفت. او سپس کار حرفهایش در روان پزشکی را در بیمارستانی در نیویورک آغاز کرد. اریک در خلال جنگ جهانی دوم به عنوان روانپزشک به ارتش آمریکا پیوست. در سال 1946 خدمتش در ارتش خاتمه یافت و کار حرفهایش را در مرکز روانکاوی سانفرانسیسکو از سر گرفت. در آنجا توسط اریک اریکسون مجدداً مورد روانکاوی قرار گرفت.
اریک برن در سال 1949 برای دومین بار ازدواج کرد. همسر دومش سه فرزند از شوهر قبلیش داشت و صاحب دو پسر نیز از اریک شد. امّا این ازدواج نیز در سال 1964 به جدایی انجامید. اریک برن با آن که در مؤسسه روانکاوی آموزش یافته و کار میکرد امّا عنوان روانکاو به او داده نشد و به او گفته شد که به سه الی چهار سال دیگر آموزش و روانکاوی شخصی نیاز دارد تا بتواند برای به دست آوردن این عنوان درخواست دهد.
اریک که از این برخورد افسرده و مأیوس شده بود، رویکرد جدیدی به رواندرمانی را در سال 1956 ابداع کرد. در این سال او دو مقاله معروف به نام «شهود: تصویر ایگو» و «حالتهای ایگو در روان درمانی» منتشر کرد. در این مقاله دوم بود که او مفهوم «کودک، بالغ و والد» و روش سه دایرهای برای نمایش آن را معرفی کرد. او نظریه جدید خود را تحلیل ساختاری نامید.
مقاله سوم به نام «تحلیل تبادلی (TA): روشی تازه و اثربخش برای درمان گروهی» در سال 1957 در دعوتی که از او برای حضور در جلسه انجمن روان درمانی گروهی آمریکا به عمل آمد، ارائه شد. در این مقاله بود که او ویژگیهای جدید و مهم «بازیها و تخیلات» را به سیستم جدید رواندرمانی خود افزود. اریک برن در سال 1962 مجلّه تحلیل تبادلی را منتشر نمود. دو سال بعد، انجمن بینالمللی تحلیل تبادلی (ITAA) بنیاد نهاده شد.
او در سال 1967 با همسر سومش ازدواج کرد که این ازدواج نیز در سال 1970 به جدایی انجامید. در ماه جون آن سال دچار نخستین سکته قلبی شد و در 26 جون دوباره سکته قلبی دیگری به سراغش آمد که باعث بستری شدنش در بیمارستان گردید. و سه هفته بعد در تاریخ 15 جولای 1970 بر اثر یک سکته قلبی وسیع از دنیا رفت.
منابع:
1. http://forum.p30world.com
دکتر کاردان
روان شناسی دانش ، آموزش و پرورش، اصول راهنمایی در آوزش و پرورش، مراحل تربیت، روانشناسی اجتماعی ، روان شناسی اجتماعی، تاریخ روانشناسی، سیطره ی فلسفه در آخرزمان و چند کتاب و مقاله ی تخصصی دیگر در زمینه ی تعلل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا).
برخی خدمات دکتر کاردان در زمان حیاتشان
دکتر کاردان از نخستسن استادانی بود که آزمون ورودی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی کشور را به صورت متمرکز و با روش جدید سازمان داده و آن را اجرا کرد.
بنیان گذاری رشته ی روان شناسی و علوم تربیتی (مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد) دردانشگاه تهران و تلاش در گسترش رشته های مختلف علوم تربیتی در سطح کارشناسی ارشد
تاسیس نخستین دوره ی دکتری علوم تربیتی (تاریخ و فلسفه ی آموزش و پرورش) در سال 1353 در دانشکده ی علوم تربیتی دانشگاه تهران ترجمه ی کتاب های مهمی در روان شناسی اجتماعی و مردم شناسی و روش تحقیق
ایشان از1341 تا 1348 ریاست اداره کل دانشگاه تهران واز 1348 تا 1356 نیز ریاست نخستین دانشکده ی علوم تربیتی که در دانشگاه تهران ایجاد شده بود را بر عهده داشت.
دکتر کاردان علاوه بر تدریس در دوره های مختلف کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه تهران و تربیت مدرس ،از 1363 تا 1376 سرپرستی موسسه روانشناسی دانشگاه تهران را عهده دار بود.
و چند ناگفته از زندگی ایشان....
- از میان تالیفات دکتر کاردان،کتاب" تاریخ روان شناسی " در سال 1368 به عنوان کتاب برگزیده سال و ترجمه ی کتاب "روان شناسی و تربیت" در سال 1380 از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شایسته ی دریافت لوح تقدیر شد.
- همسر ایشان خانم پریدخت اردکانی و دارای سه فرزند می باشند
- ایشان در مقطعی در دوران تحصیل حتی در پمپ بنزین هم کار کرده اند یعنی روزهای تعطیل هم کا رمی کردند و هم همان جا کتاب می خواندند.
- همیشه می گفت :" من یک معلم هستم ، یک آموزگار." حتی نمی گفت :"من استادم " و بیان می کرد:" من چیزی نمی دانم باید آن قدر برم جلو تا بفهمم."
هیچ کلمه ی "استاد یا چهره ی ماندگاری " روی سنگ مزارش نوشته نشده است. روی سنگ قبرش همان شعری که همیشه می گفت نوشته شده است " شد آموزگاری از آن پیشه ام / که بهبود خلق است اندیسه ام".
منبع:زندگینامه و خدمات دکتر علی محمد کاردان
جان واتسون
«یک دوجین بچه سالم و دنیایی با مشخصاتی که من میگویم را به من بدهید، تضمین میکنم هر کدام از آنها را که انتخاب کنید، صرفنظر از استعداد، علاقه، گرایش، توانایی و نژادش، هر جور متخصصی که بخواهید، پزشک، حقوقدان، هنرمند، بازرگان و حتی گدا و دزد، بار آورم.» |
جان واتسون 1930 |
جانبیواتسون در کارولینای جنوبی بزرگ شد. در 16 سالگی وارد دانشگاه فورمن شد و پنج سال بعد، پس از خاتمه دوره کارشناسی ارشد، به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی در دانشگاه شیکاگو پرداخت. او در سال 1903 موفق به اخذ دکتری روانشناسی شد.
واتسون درسال 1908 تدریس روانشناسی را در دانشگاه جان هاپکینز آغاز کرد. او در سال 1913 طی یک سخنرانی در دانشگاه کلمبیا با عنوان «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایی»، به تفصیل به بیان این دیدگاه پرداخت. به نظر واتسون، روانشناسی علم رفتارهای قابل مشاهده است. «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایی، یک شاخه کاملاً تجربی و عینی از علوم طبیعی است. هدف نظری این رشته، پیشبینی و کنترل رفتار است و در روشهای آن، دروننگری و تفسیر فعالیتهای ناخودآگاه، جایگاه چندانی ندارند.» (واتسون، 1913)
آزمایش «آلبرت کوچولو» واتسون به همراه یکی از دانشجویانش به نام روزالی راینر، در یک آزمایش بحثانگیز و بسیار معروف، یک کودک خردسال را نسبت به ترسیدن از یک موش سفید، شرطی کردند. آنها این کار را با همراه ساختن مکرّر موش سفید با یک صدای بسیار بلند و ترسناک، انجام دادند. آنها توانستند نشان دهند که این ترس، میتواند به سایر اشیاء سفید پشمالو هم تعمیم یابد. امروزه این آزمایش از نظر اخلاقی مورد انتقاد قرار میگیرد زیرا ترس کودک هرگز از بین نرفت و غیرشرطی نشد.
ترک دانشگاه واتسون تا سال 1920 در جان هاپکینز ماند. او با راینر روابط عاشقانه پیدا کرد و همسر اولش را طلاق داد. بدین خاطر، دانشگاه او را مجبور به استعفا کرد. واتسون بعداً با راینر ازدواج کرد و تا پایان عمر او یعنی سال 1935 با او زندگی کرد. واتسون پس از ترک دانشگاه، برای یک بنگاه تبلیغاتی به کار پرداخت و تا سال 1945 که بازنشسته شد به کارش ادامه داد.
واتسون در سالهای پایانی زندگیش، روابط بسیار بدی با فرزندانش داشت و در حالت انزوا در مزرعهای در کانتیکات به سر میبرد. او کوته زمانی قبل از مرگش، بسیاری از کاغذها و نامههای شخصی منتشر نشدهاش را سوزاند.
سهم واتسون در روانشناسی واتسون، صحنه را برای رفتارگرایی آماده کرد و این شاخه به سرعت به صورت شاخه غالب در روانشناسی در آمد. با وجودی که پس از 1950، از اهمیت رفتارگرایی به تدریج کاسته شد امّا بسیاری از مفاهیم و اصول آن امروز نیز به نحو گستردهای مورد استفاده قرار دارد. شرطیسازی و اصلاح رفتار هنوز در درمان و آموزش رفتاری بیماران برای تغییر رفتارهای مشکلزا و فراگیری مهارتهای جدید، به طور گستردهای به کار گرفته میشود.
دستاوردها و جوایز جان بیواتسون که از او به عنوان «پدر رفتارگرایی» نام برده میشود در دوران زندگیش، دستاوردهای علمی و حرفهای زیادی کسب کرد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: