نظریه اندریافت
نظریه اندریافت بر تصور ذهنی و اندیشهمداری استوار است. مطالب هنگامی
اندریافت میشوند که در وجدان آگاه اثر وجود پیدا کنند و در اندیشههای آگاه دیگر
جذب شوند. در این نظریه اندیشههای جدیدی که در ذهن یا وجدان تشکیل میشوند با
اندیشه ما یا مطالب گذشته پیوند مییابند و نوعی همخوانی یا هماهنگی و انسجام پدید
میآورند.
نظریه اندریافت، برخلاف نظریه ورزش روانی و شکوفایی طبیعی که به ذاتی
بودن علم و رشد غرایز توجه دارند، تداعی روانی را مهم میشمارد و هرگونه معلوماتی
را ناشی از محیط میشناسد. براساس این نظریه روان یا ذهن همچون ظرف یا محتوایی است
که از پیوند تجربههای تازه با خاطرههای گذشته تشکیل شده است. خاستگاه این سازمانی
ذهنی در محیط و خارج از وجود فرد است و پیوندهای گذشته در سازمان دادن این آگاهیها
موثرند. از این رو در نظریه اندریافت ساختمان روان از عناصر متداعی یا همخوان تشکیل
یافته است.
هربارت را باید طراح اصلی نظریه اندریافت به شمار
آورد. وی مانند پیشینیان خود، به دوگانگی تن و روان معتقد بود و
چون عملاً در کار آموزش و پرورش شرکت فعال داشت هدف تعلیم و تربیت متعالی را رشد
منش یا خصلت اخلاقی میشناخت ولی آن را به بخشهای عقلی و اخلاقی تقسیم نمیکرد،
زیرا به عقیده او خود نفس یا روان به نیروهای مختلف قابل تقسیم نیست.
هربارت
معتقد بود که روان نقش مهمی را در یادگیری به عهده دارد، اما برای دریافت و ایجاد
تصورات و اندیشهها آن را فاقد هر نوع استعداد یا نیروی طبیعی خاصی میشناخت. به
عقیده او روان عرصه تحرک و کشش و کوشش اندیشهها و تصورات فعال است. برخلاف
صاحبنظران پیشین که نفس یا روان را برخوردار از استعدادها و نیروهای ویژهای
میپنداشتند، وی آن را مجموعهای از اندیشهها و محتوایی از تصورات عرضه شده
میدانست که بر اثر تداعی روانی شکل میگیرد.
این دانشمند هر فرد را دارای روح
یا روان واحدی میدانست که پیش از تجربه وجود دارد و ترتیب قرار گرفتن اندیشهها و
تصورات در ذهن همانند وضع الکترونها در هسته است. یعنی همانطور که از ترکیب و
تنظیم این ذرات الکترونی و مدارهای آنها خصوصیت جسم مورد نظر ایجاد میگردد، روان
نیز محصول مجموعهای از اندیشهها و تصوراتی است که فرد در معرض آنها واقع میشود.
هربارت علاقه زیادی داشت که اصول علوم انسانی را براساس علم فیزیک و
زیستشناسی بنا نهد. وی روانشناسی را به منزله « شیمی
روانی » تلقی میکرد.
از این رو نقش مهم روانشناسی را مطالعه و تحقیق
در ترکیب و اختلاط افکار یا حالتهای روانی میدانست و مانند یک شیمیدان اساس
پژوهشهای روانشناسی را بر پایه تجزیه و ترکیب افکار و تصورات ذهنی قرار میدارد.
اما وی برخلاف روانشناسان امروزه با آزمایشهای روانی و کاربرد آمار و
زمینههای زیستی موافق نبود. به عقیده او از راه اندیشه و مشاهده ای بررسی وجدان و
شیمی روانی میتوان به پژوهشهای روانی پرداخت. وی بررسیهای عینی را برای دانش
فیزیک، و روشهای دروننگری را برای روانشناسی مناسب میدانست.
به طور کلی
هربارت به انفعالی بودن ماهیت تداعی عقیده نداشت، بلکه تصریح میکرد که ماهیت تداعی
از تصورات پویا تشکیل شده است. در نظریه اندریافت افراد به منزله ظرفهایی هستند که
فعل و انفعالات شیمی روانی در آنها جریان دارد، به این جهت از لحاظ هربارت
اندیشهها و تصورات پویا هستند، نه افراد.