نظریه روانکاوی فروید : عقاید مخالف ، اصلاح و تکمیل
نظریه زیگموند فروید برهر دو گروه موافق و مخالف که نظریه هایی مبنی بر جایگزینی، اصلاحی و تکمیلی برای آن ارائه می دادند، غالب شد. بسیاری از این مخالفان به اصرار و تاکید فروید بر این که انگیزش اساسی، ماهیت جنسی دارد و نیز عقده اُدیپ از ابعاد اصلی پیشرفت بشر است، اعتراض می کردند. عده ای دیگر، توجه بیش از حد به عامل خانواده را بسیار محدود کننده می دانستند و/یا معتقد بودند که وی با تأکید بیش از حد بر روی تعارضهای ناهشیار، بسیاری از فرآیندهای مهم شناختی را نادیده گرفته است. کارل یونگ و آلفردادلر(1) از اولین افراد هم عصر فروید بودند که آدلر در ابتدا در ارتباط با گسترش و تعمیم جنبه های میان فردی(2) کار فروید فعالیت می کرد، که بعدها این سوال را مطرح کرد: آیا واقعاً تعارضها ناشی از تحریکهای جنسی منشا اصلی اضطراب هستند؟ او به کوچکی و ضعیفی و بیچارگی نوزاد به عنوان عامل اصلی رشد شخصیت اشاره کرده است. کارن هورنای(3) نیز که نظریه ای مشابه به آدلر داشت، به دیدگاه مردگرایانه فروید اعتراض کرد و شکل جدیدی از نظریه عقده ادیپ را مطرح کرد.
اریک فروم(4) نظریه روانکاوی را از نقطه نظر اجتماعی- سیاسی(5) بررسی کرد و با تاکید بر جامعه به عنوان یک کل به جای فرد آن را توسعه داد. همچنین ارتباط میان فردی، پایه و اساس نظریات اصلاحی هری استاک سالیوان(6) را تشکیل می داد. پس از آن آنافروید(7) هنزهارتمن(8)، اریک اریکسون(9) دیدگاه روانکاوی را تا آنجا توسعه دادند که این نظریه ارتباط کمی با اعمال شناختی خود داشته باشد. نظریه های اصلاحی اساسی تر بر اصول فرویدی توسط ملانی کلاین(10)، مارگارت ماهلر(11) و رونالد فیربیرن(12) که نظریه پردازان نظریه ارتباط موضوع ها بودند، ارائه شد. این افراد دیدگاه های جدیدی- از تعامل مادر و نوزاد و اثر آن در رشد بعدی شخصیت فرد- را مورد بررسی قرار دادند. نظریه های تکمیلی و اصلاحی مختلفی که بر نظریه فروید ارائه شد، چشم انداز آن را وسعت بخشید و آن را به جنبه های اجتماعی و فکری رفتار بشر تعمیم داد. ولی در اکثر موارد، این نظریه ها مفاهیمی را مطرح می کردند که با تعاریف عینی مطابقت نداشتند.
زمینه های اختلاف
چند سال بعد از آن که فروید کارش را با روانکاوی شروع کرده بود، گروه کوچکی از پزشکان جوانی که علاقه مند به یادگیری و استفاده از روانکاوی بودند، به دور فروید جمع شدند. علاوه بر این، فروید به مکاتبات جدی و موثری با تعدادی از پزشکان در نقاط دیگر اروپا، از جمله ویلهم فلیس(13) در برلین و کارل گوستاو یونگ(14) در سویس پرداخت. در جریان همین مکاتبات بود که بعضی از اختلاف نظرها بروز کرد.روان شناسی تحلیلی یونگ
با وجود این که یونگ همانند فروید در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، ولی علاقه او شامل موضوع هایی چون الهیات(17) (فلسفه(18) و مذهب(19) غربی و شرقی)، باستان شناسی(20) ، انسان شناسی(21) ،روح گرایی(22)، اسطوره شناسی(23) و چند زمینه دیگر از علوم مختلف بود. این علایق در نظریه وی منعکس شده اند. نظریه یونگ از لحاظ جامعیت(24) با نظریه فروید برابری کرده و از نظر پیچیدگی بر آن برتری دارد.انگیزه های انسانی
یونگ با عقیده فروید مبنی بر مرکزیت سکس و تمایلات جنسی مخالفت کرده و ابراز عقیده کرد که انسانها همان قدری که به وسیله اهداف، آرزوها و امیال دیگرشان برانگیخته می شوند، به وسیله تمایلات جنسی نیز برانگیخته می شوند. از نظر یونگ فضیلت خود بودن، تلاش برای رشد و خودشکوفایی(25) خلاق، از انگیزه های اصلی رفتار انسان هستند. این جهت گیری انسان دوستانه(26) منعکس کننده علایق وسیع یونگ نسبت به انسان است. در حالی که نظریه فروید انعکاسی است از تلاش و کوشش بیمارانی که در مطب فروید به تداعی آزاد می پرداختند.اجزای شخصیت
از نظر یونگ، شخصیت از سه جزء اساسی تشکیل یافته است: خود، ناهشیار شخصی(27) و ناهشیار جمعی(28) ، ناهشیار جمعی خود شامل صورتهای ازلی(29) است.خود
برخلاف خود فروید که تنها بخشی از آن در سطح هشیار است. خود در نظریه یونگ تماماً در سطح هشیار است. این خود از احساسها، تفکرات، ادراکات و خاطراتی که ما از آنها آگاهیم، تشکیل شده است. خود در این نظریه به ما احساس هویت و تداوم و احساس من بودن می دهد. و- همانند نظریه فروید- این خود مسئول اداره کارهای ماست.ناهشیار شخصی
ناهشیار شخصی، از بسیاری جهات همانند چیزی است که فروید آن را جنبه نیمه هشیار خود می نامید. در اینجا رویدادها، اسامی و ادراکات زودگذر ذخیره می شوند که ما آنها راکاملاً به یاد نداریم، ولی می توانیم با اندک زحمتی آن ها را به سطح هشیار انتقال دهیم. وقتی که مقداری از این ذخایر در اطراف یک شخص یا رویداد به خصوصی جمع شوند، تشکیل یک عقده را می دهند که می تواند روی شخصیت فرد تأثیرات عمیقی داشته باشد. به عنوان مثال، مردی که دارای عقده مادر است، اعمالش را طوری انجام می دهد که مورد علاقه مادرش باشد و تصویر مادر بالاترین مقام را در ذهن او دارد.ناهشیارجمعی
ناهشیارجمعی از وجوه منحصر به فرد نظریه شخصیت یونگ به شمار می رود که نظریه های بسیار متفاوتی درباره آن ارائه شده است. برخلاف ناهشیار شخصی که شامل خاطرات زندگی یک شخص است، ناهشیار جمعی به قول یونگ عبارت است از:"تجربه های اجداد ما در طی میلیونها سال که بسیاری از آنها ناگفته باقی مانده و/یا انعکاس رویدادهای جهان ماقبل تاریخ که گذشت هر قرن تنها مقدار بسیار کمی به آن می افزاید."صورتهای ازلی
صورتهای ازلی، صورتهای ذهنی هستند که زمانهای بسیار قدیم تاکنون بر پایه تجربه های نوع بشر جهت ایجاد هیجانهای قوی بنا شده اند. همه افراد بشر دارای یک مادر بوده اند. همه انسانها در طول تاریخ، درد و ناراحتی را تجربه کرده اند، شاهد مرگ و تاریکی بوده اند و طلوع آفتاب را مشاهده کرده اند. این خاطرات در درون همه ما زنده اند و باعث می شوند که ما نسبت به آنها و نیز کلمات و سمبلهایی که به آنها اشاره دارند، به یکسان واکنش نشان دهیم. تعدادی از صورتهای ازلی یونگ عبارتند از: خدا، کودک، قهرمان، مادر، جادوگر و پیرمرد دانا. جامعیت و جهانی بودن این صورتهای ازلی را می توان در رویاها، اساطیر، مذهب و هنر مشاهده کرد. از دیدگاه یونگ چهار تا از صورتهای ازلی به ترتیب زیر از اهمیت و ارزش بسزایی برخوردارند: نرینه روان(31)، مادینه روان(32)، سایه(33)، نقاب(34) و خود.(35)سمبلها (38)
یونگ تأکید بسیار زیادی بر روی سمبلها داشته و معتقد بود که سمبلها، صورتهای ازلی هستند که به طور کامل به وسیله کلمات، قابل بیان نیستند. به عنوان مثال، یونگ معتقد بود که آب آرام، قرض کامل ماه، یا درون یک کلیسا احساس حرمت و تقدس را در انسان بر می انگیزد. برای آن که اینها سمبلهایی اصیل هستند. برای تجزیه و تحلیل یک سمبل، باید از دو بعد به آن نگریست: یکی معنای آن در گذشته فرد یا نوع(39) انسان و دیگری معنای آن در آینده نوع بشر.دو نوع شخصیت
یونگ معتقد بود که افراد آدمی در تعامل با یکدیگر، دو نوع طرز تلقی و جهت گیری متفاوت از خود نشان می دهند: الف- برونگرایی(40) ب- درونگرایی(41)چهار نوع کارکرد
درونگرایی و برونگرایی بر روی چهار نوع کارکرد، یعنی تفکر، احساس عاطفی، حواس(پنجگانه) و شهود اثر گذاشته و باعث به وجود آوردن هشت روش مختلف برای ارتباط با جهان خارج و نتیجه گیری از تجربه های فرد می شوند. به عنوان مثال، تیپ برونگرای متفکر، تیپ درونگرای متفکر و تیپ برونگرای عاطفی. هر دو گروه برونگرا و درونگرا که از تیپ متفکر هستند، سعی می کنند تجربیات خود را بر اساس دلیل و منطق تعبیر و تفسیر کنند. در حالی که آنهایی که عاطفی هستند، رویدادها را بر اساس خوشایند و ناخوشایند بودنشان مورد قضاوت قرار می دهند. افرادی که از حواس بهره می گیرند، به حواس پنجگانه خود متکی هستند و آنهایی که شهودی هستند، براساس پیش بینی و فرضیات خود عمل می کنند.یک روش تحقیقی
با وجود این که اکثر نظریه های یونگ بر اساس بررسی و مطالعاتش بر روی منابع باطنی(44)از قبیل اساطیرباستانی(45) ، افسانه های پریان(46) ، کیمیاگری(47) ، نجوم و طالع بینی(48) ، تله پاتی ذهنی(49) و روشن بینی(50) پایه ریزی شده بود( هال ولیندزی 1978)، با این حال وی همچنین از یک روش بالینی به نام تداعی واژه ها(51) که هنوز هم به کار می رود نیز استفاده می کرد. یونگ فهرست واژه ها را به بیماران خود می داد تا این که مشخص کند که کدام یک از این واژه ها بی نظمی در تنفس و/یا تغییراتی در مقاومت الکتریکی پوست ایجاد می کند. یونگ از این طریق چنین استنباط می کرد که واژه ای که در بیمار اضطراب و دلهره ایجاد می کرد، به یک عقده(52) اشاره دارد.چشم اندازی به روان شناسانی تحلیلی یونگ
پافشاری و تاکید یونگ بر تلاش برای رشد فضیلت خود بودن و خودشکوفایی خلاق، دیدگاه وی را به عنوان یک جایگزین خوشایند به جای دیدگاه ملال انگیز فروید نسبت به طبیعت انسان مطرح کرد. با این حال، با توجه به ملاکهای سودمندی و ایجاز که در بخش دوم درباره آن بحث کردیم، فرمول بندی های یونگ را نمی توان به عنوان یک نظریه در نظر گرفت. تفکر برانگیزاننده یونگ درباره ناهشیار جمعی مفهوم صورتهای ازلی جهانی و این باور را که سمبلها در بر گیرنده اشارات ضمنی درباره آینده هستند، نه تنها نمی توان به صورت تجربی و آزمایشگاهی مطرح کرد، بلکه این مفاهیم با دانش معاصر بشر در زمینه زیست شناسی(53) ،ژنتیک (54) ، روان شناسی(55) و فلسفه(56) هم ناسازگار است.روان شناسی فردی آلفردآدلر
همکاری نه تعارض: آلفردآدلر(1937-1870)، عضو گروه اولیه پزشکان جوانی بود که به طور مرتب فروید را ملاقات می کرد و به وی در تأسیس انجمن روانکاوی وین(57) کمک کرد. آدلر همانند یونگ به تاکید تقریباً انحصاری فروید بر تحریکات جنسی به عنوان منشأ انگیزشهای انسانی و تمرکز وی بر تعارض این تحریکات و تلقینات اجتماع مخالفت کرد. آدلر معتقد بود که حس همکاری، علاقه به سعادت افراد بشر و جستجوی کمال در خود و در جامعه، از جنبه های اساسی طبیعت بشری است. بنابراین، در حالی که فروید تصور می کرد نیروهای بیولوژیکی، فرد را در تعارض غیرقابل اجتناب با جامعه قرار می دهند، آدلر معتقد بود که فاکتورهای خانوادگی و اجتماعی، شخصیت فرد را شکل می دهند. فروید از قبول اصلاحاتی که آدلر هوادار آن بود امتناع می کرد؛ در نتیجه آنها با حالت پرخاشی و تندی از یکدیگر جدا شدند. در سال 1933 آدلر به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد.اثرات علایق شخصی
همان طور که شکل بندی روان شناسی تحلیلی یونگ، منعکس کننده علایق شخصی وی به موضوع هایی چون تاریخ اساطیر، مذهب، نجوم و طالع بینی است، روان شناسی فردی آدلر نیز در بردارنده انگ و نشان علایق شخصی وی است.روش زندگی
بسته به منبع و سرچشمه احساس حقارت به صورت درونی و باطنی، فرد تلاش جبران کننده را برای بهتر و برتر شدن از خود نشان می دهد که شکل فردی و انحصاری خواهد داشت. و همین امر در واقع نشانگر روش زندگی فرد است. البته بعضی از افراد، در جبران احساس حقارت روش افراطی در پیش می گیرند و برخی هم در جبران آن درمانده و ناتوان می شوند. وضعیتی که آدلر آن را عقده حقارت می نامید، شرایطی است که فرد در سازگاری و انطباق شخصی ناتوان است و/ یا در روابط اجتماعی دچار اشکال است.علایق اجتماعی
تلاش برای برتر و بهتر شدن ، در ابتدا بر اساس نیاز به غلبه بر احساس حقارت در خود فرد قرار دارد. به هر حال، زمانی که فرد سالم به خود برتربینی برسد، انگیزه تکامل وکمال و توجه به رفاه و آسایش دیگران و توجه به انجمنها و مؤسسات اجتماعی گسترش می یابد. آدلر علاقه اجتماعی را نه تنها به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر می گیرد، بلکه آن را به عنوان هدف درمانی برای کسانی که خواهان کمک درمانی هستند، در نظر گرفت.خود خلاق (61)
اگر چه ما طبیعتا در معرض احساس حقارت هستیم و باطناً مایلیم با تلاش برای بهتر و برتر شدن آن را جبرن کنیم، روشی که در زندگی اتخاذ می کنیم و شیوه سازگاری و چگونگی بیان علایق اجتماعی مان از مواردی است که انتخاب فردی دارند. برخلاف فروید که رفتار را نتیجه نیروهای ناهشیار مبهم می دانست و/ یا برخلاف یونگ که می گفت: تجارب اولیه زندگی کنترل کننده و تعیین کننده چگونگی رفتار ما هستند، آدلر خاطرنشان کرده است که ما قادر هستیم هشیارانه اعمال و اهدافمان را انتخاب کنیم. آدلر چنین توانایی انتخاب را خود خلاق نامید که هشیارانه بوده و در هسته (مرکز) شخصیت قرار دارد.چشم اندازی به روان شناسی فردی آدلر
بسیاری از نظریه های آدلر، منعکس کننده زمینه تجربی فردی، فلسفه اجتماعی و محکومیتهای سیاسی اوست. روان شناسی فردی آدلر، دربرگیرنده بسیاری از قضاوتهای ارزشی است که امکان دارد کسی با آن موافق و/ یا مخالف باشد. اما نمی توان آنها را به صورت تجربی مورد آزمایش قرار داد.نظریه کاری هورنای
جابه جایی کانون توجه
جابه جایی کانون توجه از انگیزه های بیولوژیکی بنیادی درونی به عوامل تعیین کننده که منشا اجتماعی دارند و صورت بندی آن را قبلاً آدلر مشخص کرده است، در نوشته های کارن هورنای نیز دنبال می شود( نظریه هورنای، 1952-1885). خانم هورنای در اروپا متولد شد و همانجا هم به تحصیلاتش ادامه داد. او روانکاوی را زیرنظر دو تن از پیروان فروید در برلین یاد گرفت و سپس در سال 1932 که بیماری افسردگی در بین مردم آمریکا بسیار دیده شده بود به آنجا مهاجرت کرد. هورنای از طریق درمان بیماران به وسیله روانکاوی خیلی سریع بدین نتیجه رسید که بیماران بیش از آن که ناراحتیها و مشکلات جنسی داشته باشند، عدم امنیت و عدم تأمین شغلی دارند. همین امر باعث شد که او جامعیت صورت بندی فروید را در مورد تحریکات جنسی و عقده ادیپ زیر سوال ببرد؛ و به جای آن، به رابطه فرد با محیط اجتماعی توجه کرد.اضطراب اساسی (63)
نقطه عطف نظریه هورنای مفهوم اضطراب اساسی است.او این مفهوم را به عنوان احساس تنها ماندن و بی پناه بودن کودک در جهانی خصمانه تعریف کرده است. مفهوم اضطراب اساسی شبیه مفهوم احساس حقارت آدلر است. اما وجه تمایز مهمی هم با آن دارد. در جایی که آدلر می گوید که من، هیچ چیز غیرقابل اجتناب در مورد احساس تنهایی و بی پناهی کودک نمی بینم؛ زیرا این امر بستگی به این دارد که شما دنیای خارج را تا چه اندازه خصمانه می پندارید. هنگامی که دنیا در نظر یک کودک خردسال محیطی گرم، پذیرفتنی، با عاطفه و ثابت تلقی شود، احساس عشق و امنیت خواهد کرد نه احساس تنهایی و بی پناه بودن.سه نوع راهبرد (64)
مشکلات روانی در بزرگسالی زمانی ظاهر می شوند که تجارب دوران کودکی منجر به رشد و توسعه اضطراب اساسی بشوند. فرد باید با متوسل شدن به راهبردهای خاصی در مقابل آنها از خود دفاع کند. هورنای معتقد بود که این راهبردها در نمونه های روان رنجور(نوروتیک) در تعامل با افراد دیگر به یکی از سه شکل زیر خود را نشان می دهد:صورت بندی مجدد عقده ادیپ
در بین صورت بندیهای فروید که هورنای با آنها مخالفت کرده، مرکزیت و جامعیت عقده ادیپ در تعیین هویت فرد است. اگر چه هورنای می پذیرد که بسیاری از کودکان در حدود سن 4 یا 5 سالگی، حسادت، رقابت و احساسهای آمیخته ای از عشق و نفرت نسبت به والدین خود دارند، ولی او معتقد است که این رفتارها، پدیده جنسی و/یا متأثر از تمایلات جنسی نیست؛ بلکه تظاهراتی از تلاشهای کودک برای انطباق پیدا کردن با اضطراب اساسی است. همان طوری که قبلاً ذکرشده، اضطراب اساسی، ریشه در بیچارگی و بی پناهی کودک، به خاطر تسلط و غلبه والدین و عدم پذیرش و امنیت وی دارد. در اینجا هم مثل موارد دیگر، آنچه را که فروید به عنوان امری طبیعی و غیرقابل اجتناب می پذیرد، هورنای به عنوان انحراف و قابل اجتناب تعبیر می کند.روان شناسی زن گرا (68)
قلمرو دیگری که هورنای با آنها مخالفت کرده است، عقاید فروید در مورد روان شناسی زنانه گراست. سالها قبل، یعنی، در سال 1923 اوکتابی تحت عنوان روان شناسی زنانه گرا نوشت( هورنای، 1967). هورنای دراین کتاب، بعضی از جنجال برانگیزترین نظریه های جنسی فروید را در مورد انگیزه های زنانه گرا مطرح کرده بود. به عنوان مثال، فروید عقیده دارد که همه دخترها زمانی که می فهمند آنها فاقد آلت جنسی مردانه هستند، به شدت ضربه روحی می بینند و باعث می شود نسبت به آلت تناسلی مردانه حسادت پیدا کنند و تمایل داشته باشند که مثل افراد مذکر به آن مسلح شوند. در اثر انگیزه حسادت نسبت به آلت تناسلی جنسی مردانه، دخترها خواهان مالکیت و تسلط پیدا کردن پدرشان می شوند(عقده الکترا که در فصل سوم به آن اشاره شد)؛ ولی چون به آن دسترسی پیدا نمی کنند، تمایل می یابند که فرزندان مذکور به دنیا آورند که به طور سمبولیک آنها را به آلت تناسلی مردانه مجهز می کند. به علاوه، فروید عقیده داشت که زنان به دلیل فقدان آلت جنسی مردانه از نظر فیزیولوژی و آناتومی بدنی، محکوم هستند که پست تر و ضعیف تر از مردان باشند( یا چنین احساسی داشته باشند).تلاشهای اساسی انسان
در مسیرحرکت، از جهت گیری بیولوژیکی فروید، به تأکید عمده روی عوامل تعیین کننده فرهنگی- اجتماعی و شخصیت، فروم عقیده داشت که شخصیت افراد در نتیجه تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود.فرار از آزادی
به عقیده فروم یکی از راه های برطرف کردن تنهایی و گوشه گیری فرد که محصول جامعه سرمایه داری است، معاشرت مردم با یکدیگر است. در اثر معاشرت و تعامل، افراد به صورت گروه های متشکل درآمده و در آن حل می شوند. در این صورت، برای سیستم های حکومتی فرصت مناسبی می شود که بتوانند از طریق یک رهبر مقتدر، افراد جامعه را وادار به اطاعت کنند و دستورات خود را به اجرا درآورند. فروم این مساله را به عنوان فرار از آزادی مطرح کرده است (1941). در اینجا نیز مجدداً می توانیم تاثیر تجربه شخصی نظریه پرداز را در نظریه اش ببینیم. هنگامی که فروم در آلمان زندگی می کرد به عینه چگونگی به حکومت رسیدن هیتلر را دیده بود و نظریه اش درمورد فرار از آزادی، زمینه سازتوضیحها و تفسیرهای وی از تبعیت مردم از هیتلر بود.نیازهای پنجگانه یا جهت گیری پنجگانه
فروم در آخرین نوشته های خود در مورد این عقیده که نیاز بشر به آزادی و خودمختاری با تمایل او برای تعامل با دیگران و وابسته بودن به آنها متناقض می باشد، توضیح بیشتری داده است(1947).در جهت برطرف کردن و از بین بردن تنهایی که محصول سیستم اقتصادی جامعه سرمایه داری است، مردم یکی از پنج جهت گیری یا پنج نوع ویژگی ذیل را انتخاب می کنند:نظریه میان فردی
در کارهای آدلر، هورنای و فروم تاکید عمده بر عوامل محیطی و اجتماعی شده است. در حالی که در کارهای فروید متمرکز و توجه اصلی روی عوامل شخصی و درون روانی(76) بوده است. بنابراین، تغییر جهت را در این زمینه به سادگی می توانیم درک کنیم. همین تغییر جهت با نظریه سالیوان و در کتابش تحت عنوان نظریه میان فردی به اوج خود رسیده است.رشد خود (77)
اهمیت موقعیت میان فردی در رشد شخصیت ما، منجر به این حقیقت شد که شناخت ما از خودمان وابسته به ارزیابی دیگران از ماست و از این طریق خود شکل می گیرد. زمانی که ما می بینیم دیگران ما را به عنوان فردی خوب ارزیابی می کنند، ما نیز خود خوب را در خودمان شکل می دهیم. و زمانی که دیگران ما را به عنوان فردی بد ارزیابی می کنند، ما هم خود بد را در خودمان شکل می دهیم. جنبه های عمده و اصلی خود در سالهای اولیه کودکی شکل گرفته، و در سنین بزرگسالی به طور مناسب و شایسته جرح و تعدیلی در آن صورت می گیرد.روان شناسان خود
آنا فروید و هنزهارتمن
روشهایی که به وسیله نظریه پردازان مطرح شده و ما آنها را مورد بحث قرار دادیم، اهمیت تأثیر محیط اجتماعی را در شکل گیری شخصیت همان طوری که ملاحظه کردیم بیشتر مورد تاکید قرار داده اند که این امر مورد توجه سایر روان شناسان نیز قرار گرفته است. از وقتی که آدلر به اعمال و واکنش های خود و نحوه درگیر شدن آن با نیازهای نهاد که به نظر فروید پایه و اساس شخصیّت را تشکیل می دهند، توجه کرده، بر تعداد مخالفان فروید افزوده شده است.توجه روی رفتار سالم
برخلاف تمام نظریه پردازان دیگر، در قلمرو روانکاوی، روان شناسان خود همچون هارتمن بیش از آن که به تشریح و درمان انحرافات رفتاری در افراد آشفته و مضطرب بپردازند، بیشترین اهمیت را به درک کردن و رشد طبیعی رفتارهای سالم در انسان می دهند. این نوع جهت گیریها، نظریه پردازان را قادر می سازد که در جهت ارتباط روانکاوی با روان شناسی"خود" در آزمایشگاه های دانشگاه ها به تحقیق و تفحص بپردازند.نظریه روان شناسی اریک اریکسون
اریک اریکسون زیر نظر آنا فروید، روانکاوی را یاد گرفت و همانند آنا فروید از معدود کسانی است که از طریق غیرپزشکی گام در راه نظریه های روانکاوی نهاده است. اریکسون در سال 1902 در آلمان متولد شد. او قبل از این که در سال 1933 به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کند، در یک مدرسه ملی بسیار پیشرفته در وین معلم هنر بوده است.مراحل هشتگانه رشد روانی- اجتماعی اریکسون
نظریه رشد روانی- اجتماعی اریکسون حاکی از آن است که شخصیت بر طبق اصول ژنتیکی تکامل می یابد. منظور از این مطلب این است که یک ارگانیزم از نظر ژنتیکی، از یک حالت ابتدایی و تمایز نایافته شروع به رشد کرده و همراه با ویژگی های مختلف و پیچیده تکامل می یابد. در ارتباط با این اصول، اریکسون معتقد است که شخصیت افراد را در مراحل مختلف به طور وسیع و گسترده در تعامل اجتماعی رشد پیدا می کند.طفولیت
اعتماد در مقابل بی اعتمادی: در زمینه ارتباط بین مادر و فرزند و نحوه و کیفیت عمل، کودک به یکی از این دو روش عمل می کند، یا احساس اعتماد اساسی و اولیه (راه حل مثبت) را در ارتباط با افراد دیگر در خود پرورش می دهد یا این که احساس بی اعتمادی اساسی اولیه را (راه حل منفی).دوره اول کودکی
اتکا به خود در مقابل شرم و تردید: همین که توانایی کودک در راه رفتن، بالا رفتن، هل دادن و صحبت کردن کامل شد، کودک احساس قابلیت یا قادر بودن که معمولاً به صورت عبارت زیر بیان می شود. در خود به وجود می آورد "من می توانم انجام دهم" ولی اگر در انجام کارهای مذکور با شکست مواجه شود با احساس شرم و تردید و بی کفایتی این مرحله را سپری خواهد کرد. این احساس معمولاً با عبارتی نظیر" من ناتوان هستم، من کامل نیستم." بیان می شود. حل این بحران بستگی به نوع رابطه والدین با فرزند دارد، زیرا احساس اتکا به خود زمانی در کودک به وجود می آید که والدین اجازه دهند کودکان کارهای خود را خودشان انجام دهند. همچنین به این نکته هم باید توجه شود که این موضوع بیشتر شبیه به موردی است که کودک با احساس اعتماد اساسی به این مرحله برسد و این احساس را قبلاً در خود به وجود آورده باشد که معمولاً با عبارتی نظیر " او نخواهد گذاشت که من آسیب ببینم" بیان می شود.سن بازی
ابتکار در مقابل احساس گناه و تقصیر: این پدیده پیچیده و بغرنج مقایسه ای است بین رشد دادن قابلیت ابتکار درکارها و احساس بی ارزش و ناچیز بودن. وجود اصول ژنتیکی همواره در اینجا باید متجلی باشد؛ خصوصاً برای کسی که قبلاً اطمینان اولیه و احساس توانایی و قابلیت را دارا بوده تا بتواند ابتکار و خودبسندگی(83) را درخود رشد دهد.سن دبستان
سعی و کوشش در مقابل احساس حقارت: این مرحله که به قول فروید یک مرحله نهایی و پنهانی است که از قرار معلوم هیچ گونه رشدی در آن صورت نمی گیرد. در حالی که اریکسون بر اهمیت این مرحله تاکید فراوان دارد. در این مرحله کودکان در ارتباط با کودکان دیگر و معلمان یاد می گیرند که چگونه خود را فعالانه در کارها و بازیها مطرح کنند و در نتیجه یک احساس شایستگی در خود به وجود بیاورند. شکست در این مرحله باعث می شود که کودکان با یک احساس ناراحتی و بی کفایتی و حقارت این مرحله را پشت سر بگذارند.نوجوانی
احساس هویت در مقابل بی هویتی: اریکسون این مرحله را به عنوان بحران هویت مطرح می کند. نوجوانان در این مرحله باید دریابند که کی و چه هستند. مخصوصاً این که باید بدانند که دیگران در مورد آنها چه فکر می کنند. در این مرحله است که شخص مطرح می شود و بسیاری از نوجوانان احساس می کنند که باید خود را دریابند ولی اگر در این مرحله با شکست مواجه شوند، دچار آشفتگی و بحران نقش خواهند شد و در نتیجه نخواهند دانست که کی و چه هستند.جوانی
صمیمیت و تعلق در مقابل انزوا و گوشه گیری: همین که هویت شکل گرفت، فرد آماده می شود که به مرحله رشد روانی- اجتماعی قدم بگذارد. در این مرحله فرد می تواند بر اساس عشق، صمیمیت، دوست داشتن و تعهد رابطه برقرار کند. برعکس، اجتناب از برقراری رابطه با دیگران، فرو رفتن در خود است که منجر می شود فرد به گوشه گیری و انزوا پناه ببرد.بزرگسالی
بارآوری در مقابل رکود و بی حاصلی: با توجه به روابطی که فرد در مرحله قبل با دیگران برقرار می سازد، آماده می شود تا تعهد خود را به نسل بعد با تشکیل خانواده ادا کرده و با فعال و خلاق بودن در زمینه های مختلف که به نفع جامعه باشد، دین خود را نسبت به جامعه هم ادا کند. مولد و بارآور بودن ( کلمه ای که اریکسون به کاربرده است)، باید بر اساس آرزو و نیاز فرد باشد نه بر اساس انگیزه های خودخواهی(84) .سن پیری
یکپارچگی در مقابل سرخوردگی: این مرحله آخرین و نهایی ترین مرحله زندگی است. اگر همه یا قسمتی از بحرانهای قبلی با رضایت و موفقیت حل شده باشد، فرد می تواند با یک احساس رضایت و خردسندی به گذشته خود بنگرد و احساس کند که در زندگیش فرد مفیدی هم برای خود و هم برای جامعه اش بوده و توانسته است کاری ارزنده و در خور تحسین انجام بدهد.نظریه ارتباط موضوعی (85)
نظریه ارتباط موضوعی، از نظریه روانکاوی و نظریه روان شناسی خود منتج شده است. نظریه ای است که کاملاً به موضوع مربوط می شود. هیچ کدام از نظریه های مطرح شده در این زمینه، چیزی که مورد تعارض های درونی ما بین نهاد، خود و فراخود مطرح نکرده اند. آنها توجه خود را بر تعاملات فردی و اجتماعی معطوف کرده و می گوید: چگونه یک کودک عاجز و ناتوان که شدیداً به دیگران وابسته است در بزرگسالی فردی مستقل و کم و بیش خود بسنده در می آید؟ملانی کلاین
یکی از نخستین کسانی که به رشد اجتماعی کودک توجه کرده، ملانی کلاین بود (1960-1882). در ابتدا ملانی کلاین از پیروان زیگموند فروید بود، ولی بعدها دیدگاهش را عوض کرد و در یک موقعیت کاملاً متضاد با عقاید آنا فروید قرار گرفت.مادر و کودک
موضوع در نظریه ارتباط موضوعی، می تواند یک فرد، یک حیوان یا موجودی بی روح مثل یک پتو یا اسباب بازی باشد. ملانی کلاین معتقد بود که اولین موضوع برای یک نوزاد تازه متولد شده، مادر است.البته نه تمام وجود مادر، بلکه فقط بعضی از قسمتهای مادر، مثل پستان او. در رابطه با مادر، کودک دو نوع احساس متضاد را در خود شکل می دهد: از یکسو، نوزاد تمایل به تصرف موضوع یا هدف را دارد و از سوی دیگر، موضوع به صورت دشمن و خطرناک جلوه می کند. و این امر منجر به یک مرحله رشدی ضروری می شود که در آن نوزاد دنیا را به دو موضوع خوب یا بد تقسیم می کند.ماگارت ماهلر
مارگارت ماهلر روانکاوی است که قبل از آن که کودک بتواند از زبانش برای ایجاد ارتباط بر اساس آنچه در مغزش می گذرد، استفاده کند، به آن توجه کرده است(1985-1897). ماهلر یک متخصص تربیتی بود. ماهلر به رابطه نزدیک مادر و کودک علاقه مند شد. او معتقد است که در هنگام تولد، نوزاد بین خود و غیرخود تمایزی قایل نیست.اما مادر را به عنوان جزیی از وجود خود می داند. ماهلر این مرحله نخستین را همزیستی(87) نامید.جدایی (89) – تفرد (90)
ماهلر مرحله ای که کودک می تواند از مادر جدا شود و به استقلال برسد را به چهار مرحله کوچکتر یا زیرمرحله(91) تقسیم کرد. تقریباً بین چهارمین و هشتمین ماه زندگی، کودک در زیر مرحله افتراق(92) قرار می گیرد که در آن کودک به کشف و دستکاری محیط می پردازد. این امر را با استفاده از وجود مادر به عنوان پایگاهی مطمئن که همیشه در اختیار کودک است، انجام می دهد. در طی ماه دهم کودک وارد زیر مرحله تمرین می شود که در این مرحله کشف و دستکاری، به محیط باز و وسیع گسترش می یابد و جدایی موقت از مادر نیز افزایش می یابد.رونالد فیربیرن (96)
یک انحراف محسوس
نظریه ارتباط موضوعی، به وسیله روانکاو اسکاتلندی به نام رونالد فیربیرن (1964-1889)، تکمیل شد. دیدگاه رونالدفیربیرن حاکی از آن است که نظریه وی با نظریه فروید یکسان نیست. فیربیرن در سال 1952 ادعا می کرد که چیزی به نام نهاد وجود ندارد، تنها چیزی که هست خود مرکزی(97) است که در هنگام تولد ظاهر می شود. خود دارای منبع انرژی است. به علاوه، فیربیرن برخلاف سایر روانکاوان که اعتقاد داشتند انگیزش اساسی در جهت کاهش اضطراب، تنش و جستجوی لذت و خوشی است، معتقد بود که انگیزش اولیه رفتار مردم، جستجوی اشیاست.مراحل رشد از دید فیربیرن
فیربیرن معتقد بود که رشد شخصیت، به وسیله مراحل متمایز از وابستگی، یعنی، به وسیله مرحله انتقالی به وابستگی کامل می رسد. منظور از وابستگی بزرگسالی این است که فرد قابلیت دارد خود را به عنوان یک فرد متمایز از دیگران دریابد، فردی که قادر است به روابط مسالمت آمیز خود با سایر افراد ادامه دهد.اشتقاق خود (98)
فیربیرن همانند سایر روان درمانگرانی که در زمینه نظریه های شخصیت فعالیت داشتند، می خواست نحوه پیدایش و به وجود آمدن اختلالات روانی را تبیین کند. اوهم مثل دیگران به وجود یک تعارض اعتقاد داشت. اما معتقد بود که این تعارض ربطی به نهاد ندارد، بلکه این تعارض به تجربه های ناهماهنگ فرد با اشیا مربوط است. طبق نظر فیربیرن رابطه کودک با مادر، هم دارای جنبه های کامیابی و هم دارای جنبه های ناکامی است. در جنبه ناکامی آن نه تنها موجب طرد و محرومیت کودک می شود، بلکه موجب فریب کودک هم می گردد، از دید کودک، مادر دارای سه جنبه است:چشم اندازی به نظریه های مخالف
نظریه شخصیتی فروید موجب شد که نظریه پردازان مختلفی، طرحها و نظریه هایی مبنی بر تجدید نظر و اصلاح در نظریه وی ارائه دهند.نظریه پرداز تأکید اساسی
کارل گوستاو یونگ ناهشیار جمعی، صورتهای ازلی، برونگرایی- درونگرایی و آزمون تداعی لغاتآلفرد آدلر احساس حقااشتقاق خود (98)
فیربیرن همانند سایر روان درمانگرانی که در زمینه نظریه های شخصیت فعالیت داشتند، می خواست نحوه پیدایش و به وجود آمدن اختلالات روانی را تبیین کند. اوهم مثل دیگران به وجود یک تعارض اعتقاد داشت. اما معتقد بود که این تعارض ربطی به نهاد ندارد، بلکه این تعارض به تجربه های ناهماهنگ فرد با اشیا مربوط است. طبق نظر فیربیرن رابطه کودک با مادر، هم دارای جنبه های کامیابی و هم دارای جنبه های ناکامی است. در جنبه ناکامی آن نه تنها موجب طرد و محرومیت کودک می شود، بلکه موجب فریب کودک هم می گردد، از دید کودک، مادر دارای سه جنبه است:چشم اندازی به نظریه های مخالف
نظریه شخصیتی فروید موجب شد که نظریه پردازان مختلفی، طرحها و نظریه هایی مبنی بر تجدید نظر و اصلاح در نظریه وی ارائه دهند.نظریه پرداز | تأکید اساسی |
کارل گوستاو یونگ | ناهشیار جمعی، صورتهای ازلی، برونگرایی- درونگرایی و آزمون تداعی لغات |
آلفرد آدلر | احساس حقارت، ترتیب تولد، علایق اجتماعی و خود خلاق |
کارن هورنای | اضطراب اساسی، راهبردهای میان فردی و روان شناسی زن گرا |
اریک فروم | انواع جهت گیریها و تأکید بر سیستم اقتصادی |
هری استاک سالیوان | توجه به ارتباطات میان فردی و رشد خود |
آنا فروید و هنزهارتمن | تآکید بر کارکرد خود و توجه به رفتار سالم |
اریک اریکسون | رشد در طول زندگی، بحران رشدی و هویت |
ملانی کلاین | ارتباط مادر- کودک |
مارگارت ماهلر | جدایی- تفرد |
رونالد فیربیرن | اشتقاق، خود |
جدول 3-4: تأکید اساسی اصلاح طلبان نظریه روانکاوی فروید.
ناهشیار جمعی و صورتهای ازلی یونگ، اضطراب اساسی هورنای، اصول ژنتیکی اریکسون، اشیای درونی شده ماهلر، اشتقاق خود فیربیرن. البته همین موارد هم احتیاج به تحقیقات و بررسیهای گسترده دارد. از طرف دیگر، باید خاطر نشان سازیم که نظریه پردازانی که نظریاتشان در این فصل مورد بحث قرار گرفت به اشکال مختلف از جمله، باستان شناسی حوادث میان فردی که حداقل در تعارضهای درون روانی مهم هستند و این که مسائلی جنسی تنها خاستگاه انگیزشهای انسان نیست، و این که تعامل برادران، خواهران، همبازیها و معلمان ممکن است در شکل گیری شخصیت فرد به عنوان رقیب والد همجنس خود مهم باشد، همگی به نوعی باعث بسط و گسترش نظریه های فرویدیستها شده است. به علاوه، تعریف یونگ از درونگرایی و برونگرایی، پافشاری آدلر بر ترتیب تولد، عدم پذیرش نظریه مردگرای فروید از طرف هورنای، تاکید هارتمن بر رفتار سالم انسان، تشخیص اریکسون مبنی بر این که تکامل شخصیت یک پروسه همیشگی است که در طول زندگی ادامه می یابد، ارتباط نظریه شخصیتی روانکاوی را با زندگی معاصر افزایش داده است.خلاصه مطالب
اگر چه زیگموند فروید همواره سعی می کرد تغییر و تحولی در نظریه روانکاوی خود در دوران زندگیش به عمل آورد، با این وجود، او عقاید مخالف و تغییر و تحولاتی را که به وسیله دانشجویان و پیروانش مطرح می شد، نمی پذیرفت. در نتیجه افراد مخالف وی که نظریه ها و عقاید متضاد با وی داشتند، بدون توافق و تایید فروید و حتی گاهی بر علیه او، باعث رشد و توسعه روانکاوی شدند.پی نوشت ها :
1-Alfered Adler
2-interpersonal
3-Karen horney
4- Erich fromm
5-sociopolitical
6-Hary stack solivan
7-Anna freud
8-Heinz Haetman
9-Erik Erikson
10-Melanie Klein
11-Margaret Mahler
12-Ronald fairbairn
13-Wilhelm fliess
14-Carl Gustaw Jung
15-psychiatrist
16-analytic
17-theology
18-philosophy
19-religion
20-archacology
21-anthropology
22-spiritualism
23-mythology
24-comprehersiveness
25-self-actualization
26-humanistic
27-personal unconscious
28-collective unconscious
29-archetypes
30-neurotic
31-animus
32-anima
33-shadow
34-persona
35-self
36-aggressive
37-immoral
38-symbols
39-species
40-extravertion
41-introvertion
42-extravert
43-introvert
44-esoteric
45-ancient myths
46-fairy tales
47-alchemy
48-astrology
49-mental telepathy
50-clairvoyance
51-word association
52-complex
53-bilogy
54-genetics
55-psychology
56-philosophy
57-vienna Psychoanalytic Association
58-overcompenting
59-inferiorify
60-superiority
61-creative self
62-formulation
63-basic anxiety
64-three strategies
65-dependency
66-isolation
67-withdrawal
68-feminine
69- اریک فروم به سال 1900در شهر فرانکفورت آلمان به دنیا آمد، او دانشنامه دکترای خود را در روان شناسی و جامعه شناسی از دانشگاه هایلدبرگ دریافت کرد(م).
70-alienation
71-receptive
72-exploitative
73-hoarding
74-marketing
75-productive
76-intrapsychic
77-self
78-autonomous ego
79-psychosocial development
80-psychosexual development
81-crisis
83-self-sufficiency
84-selfish-motives
85-object relation theory
86-ambivalent
87-symbiosis
88-representation
89-separation
90-individuation
91-subphase
92-differentiation
93-rapprochment
94-consolidation
95-individuality
96-Ronald (W.R.D)fairbairn
97-central ego
98-ego splitting