نظریه لوح سفید
با توجه به مبحث تجربهگرایی در فصل دوم جانلاک
نخستین کسی است که به مخالفت با فطری بودن عقل و یادگیری از راه پرورش
نیروهای روانی پرداخت. به نظر او کمتر افراد یا جامعهای پیدا میشوند که دارای طبع
و سرشتی یکسان یا فکر و عقیدهای مشترک باشند. ذهن آدمی هنگام تولد همانند
لوح سفیدی است که هیچگونه فکر ذاتی در ان نقش نبسته است. هر فکر
و عقیدهای از راه تجربه و حواس حاصل میشود. این برداشت جدید به عنوان تجربهگرایی
یا مسلک تجربی شناخته شد. تجربهگرایی فلسفه خردگرایی افلاطون و دکارت را هدف
حملههای مستقیم خود قرار دارد. زیرا این دو فیلسوف عقل را مایه سرچشمه معلومات
میپنداشتند. لاک یادگیری را ادراکی میدانست که از راه تجربهها به دست آمده
باشد. چون ذهن از عالم اشیاء جداست، بنابراین اشیایی که ادراک میشوند فقط تصورات
یا مثلی از اشیاء میباشند.
اندیشهها و عقیدهها از
اندیشههی ساده تشکیل شده و آنها نیز به نوبه خود از عناصر تازهتری به وجود
آمدهاند که به وسیله تداعی با یکدیگر پیوند یافتهاند. ذهن آدمی نیز همانند ماشین
از دستگاههای وابسته به هم شکل گرفته و سازمانیافته است.
برای اینکه تداعی
روانی ایجاد شود لاک به وجود نوعی حواس درونی معتقد بود. اگر ذهن آدمی فقط تاثرات
حسی را دریافت میداشت این تاثرات به وضع مبهمی روی یکدیگر انباشته میشدند، اما
دستگاه ذهنی علاوه بر تاثیرپذیری، خاصیتی دارد که میتواند تاثرات را شناسایی کند،
بسنجد و آنها را تعمیم دهد؛ یعنی، از راه مجاورت، مشابهت و تضاد اندیشهها و تصورات
ذهنی را با یکدیگر پیوند دهد.
اندیشهها و آثار لاک سبب شد که دید آموزش و
پرورش از نظریه ورزش روانی به روش ایجاد عادت تغییر یابد. در واقع لوح سفید از طرف
لاک متضمن این نکته است که طبع آدمی بر خلاف تصور پیشینیان ذاتاً خوب یابد و یا
فعال نیست، بلکه از لحاظ اختلافی خنثی و از نظر روانی تاثیرپذیر است. برداشتهای لاک
راه تازهای را به روی روانشناسان گشود و سبب شد که از وراثت به محیط توجه کنند.
از نظر آوزش و پرورش مفهوم نظر لاک این است که در مدرسه معلمان، معماران و سازندگان
روان کودکان هستند. وظیفه اصلی آنها تهیه و اجرای برنامههایی است که در شاگردان
عادتهای مطلوب و شایسه به وجود آورد. دستگاههای آموزشی به جای اینکه مانند گذشته به
پرورش نیروهای ذهنی بپردازند باید متوجه تربیت حواس شوند.
چشمانداز لاک در
شناخت رفتار نقطه عطفی در منظق یادگیری پدید آورد. تا قرن هفدهم کار مربیان غالباً
تعبیر و تفسیر همان نظریه یادگیری گذشته، یعنی ورزش روانی بود که با وجود انتشار
عقاید لاک تا پایان قرن هیجدهم ادامه داشت.
نظریه لوح سفید
با توجه به مبحث تجربهگرایی در فصل دوم جانلاک
نخستین کسی است که به مخالفت با فطری بودن عقل و یادگیری از راه پرورش
نیروهای روانی پرداخت. به نظر او کمتر افراد یا جامعهای پیدا میشوند که دارای طبع
و سرشتی یکسان یا فکر و عقیدهای مشترک باشند. ذهن آدمی هنگام تولد همانند
لوح سفیدی است که هیچگونه فکر ذاتی در ان نقش نبسته است. هر فکر
و عقیدهای از راه تجربه و حواس حاصل میشود. این برداشت جدید به عنوان تجربهگرایی
یا مسلک تجربی شناخته شد. تجربهگرایی فلسفه خردگرایی افلاطون و دکارت را هدف
حملههای مستقیم خود قرار دارد. زیرا این دو فیلسوف عقل را مایه سرچشمه معلومات
میپنداشتند. لاک یادگیری را ادراکی میدانست که از راه تجربهها به دست آمده
باشد. چون ذهن از عالم اشیاء جداست، بنابراین اشیایی که ادراک میشوند فقط تصورات
یا مثلی از اشیاء میباشند.
اندیشهها و عقیدهها از
اندیشههی ساده تشکیل شده و آنها نیز به نوبه خود از عناصر تازهتری به وجود
آمدهاند که به وسیله تداعی با یکدیگر پیوند یافتهاند. ذهن آدمی نیز همانند ماشین
از دستگاههای وابسته به هم شکل گرفته و سازمانیافته است.
برای اینکه تداعی
روانی ایجاد شود لاک به وجود نوعی حواس درونی معتقد بود. اگر ذهن آدمی فقط تاثرات
حسی را دریافت میداشت این تاثرات به وضع مبهمی روی یکدیگر انباشته میشدند، اما
دستگاه ذهنی علاوه بر تاثیرپذیری، خاصیتی دارد که میتواند تاثرات را شناسایی کند،
بسنجد و آنها را تعمیم دهد؛ یعنی، از راه مجاورت، مشابهت و تضاد اندیشهها و تصورات
ذهنی را با یکدیگر پیوند دهد.
اندیشهها و آثار لاک سبب شد که دید آموزش و
پرورش از نظریه ورزش روانی به روش ایجاد عادت تغییر یابد. در واقع لوح سفید از طرف
لاک متضمن این نکته است که طبع آدمی بر خلاف تصور پیشینیان ذاتاً خوب یابد و یا
فعال نیست، بلکه از لحاظ اختلافی خنثی و از نظر روانی تاثیرپذیر است. برداشتهای لاک
راه تازهای را به روی روانشناسان گشود و سبب شد که از وراثت به محیط توجه کنند.
از نظر آوزش و پرورش مفهوم نظر لاک این است که در مدرسه معلمان، معماران و سازندگان
روان کودکان هستند. وظیفه اصلی آنها تهیه و اجرای برنامههایی است که در شاگردان
عادتهای مطلوب و شایسه به وجود آورد. دستگاههای آموزشی به جای اینکه مانند گذشته به
پرورش نیروهای ذهنی بپردازند باید متوجه تربیت حواس شوند.
چشمانداز لاک در
شناخت رفتار نقطه عطفی در منظق یادگیری پدید آورد. تا قرن هفدهم کار مربیان غالباً
تعبیر و تفسیر همان نظریه یادگیری گذشته، یعنی ورزش روانی بود که با وجود انتشار
عقاید لاک تا پایان قرن هیجدهم ادامه داشت.