زندگی و نظریات آرنولد گزل
گزل در آلمان در ایالت ویسکانسین که شهری کوچک در ساحل شمالی رودخانه می سی سی پی است بزرگ شد او در گزارشی شرح حال گونه دوران کودکی اش را چنین توصیف کرد : تپه ها و آب و هوا در شهر زاد گاهم فصل ها را از یکدیگر متمایز و مشخص می کردند هر فصلی چالش ها و لذت های خویش را داشت و رودخانه با بردباری تماشاگر این تغییرات بود گزل برای توصیف زیبایی هایی که در فرایند رشد با فصل ها و توالی هایش می دید زبان مشابه ای به کار می برد با وجود این گزل تنها یک تخیل گرای خوش سخن نبود او با مشاهده های طاقت فرسا .
فرایند رشد کودک را مطالعه کرد برای آنکه اطلاعاتش را درباره فرایندهای زیستی اساسی افزایش دهد در سی سالگی با وجود اینکه قبلا دکترای خویش را گرفته بود به عنوان روانشناسی موفق کار می کرد به دانشکده پزشکی رفت او و همکارانش طی پنجاه سال کار در کلنیک رشد کودک در دانشگاه ییل مطالعاتی بسیار گسترده و مفصل درباره رشد عصبی – حرکتی نوزادان و کودکان انجام داند گزل م همکارانش هنجار هایی رفتاری بنا نهادند که آنقدر کامل بود که هنوز هم منبع اصلی اطلاعات برای روانشناسان و پزشکان متخصص کودک محسوب می شود گزل همچنین یکی از نخستین آزمون های همشی نوزادان را تدوین کرد و یکی از نخستین پژوهشگرانی بود که از مشاهدات فیلم برداری شده در سطح وسیع استفاده کرد گزل همچنین با طرفداری از رویکرد کودک محوری درباره پرورش کودک مطالبی نوشت در اوایل دهه ۱۹۴۰ تا پیش از آنکه اسپاک کتاب معروفش را در ۱۹۴۵ منتشر کند او مشهود ترین پزشک کودک بود همچنین اسپاک نیز تا حدی تحت تاثیر گزل قرار گرفت .
● اصول گزل : ۱ ) اصل سوگیری نمو :
بنابر این اصل دستگاه عصبی – حرکتی از یکسو دارای تحولی از سر به پا یا اصطلاحا سری – دمی است و از سوی دیگر این تحول از نزدیک به دور یعنی از مرکز به پیرامون است ولی بین این تمایل تحول سری – دمی و از نزدیم به دور در هم آمیختگی وجود دارد .
۲ ) اصل رد هوطنیدگی متقابل :
بر اساس این اصل اسقرار الگو های حرکتی و هماهنگی بین آنها شکل گیری های حرکتی پدیدار می شوند و باید فرصتی به دستگاه عصبی – حرکتی داده شود تا این الگو ها با هم هماهنگ شوند و ساختار های حرکتی را بوجود آورند .
۳ ) اصل ناقرنگی کنشی :
بناباین اصل انسان که در آغاز زندگی دو سو توان است یعنی فرقی بین سمت راست و چپ بدن خود حس نمی کند بزودی این تمایل در او قوت می گیرد که یک طرفی و یک جانبه عمل کند پس دو سو توانی حالتی موقتی است و خیلی زود در فرد تمایلی بوجود می آید که به اعضای سمت راست یا چپ بدن اعمالی را نجام می دهد و بر این اساس فرد چب برتر یا راست برتر می شود.
۴ ) اصل تفرد یا نمو یافتگی متفرد کننده :
بر پایه این اصل فرد به نمو یافتگی نوعی خود دست می یابد و در عین حال به یک ردیف سازشهای اختصاصی نایل می گرددو عمل خارجی یا محیط ممکن است رفتار فرد را متمایز کند ولی زمان این تغییر با رفتار ها توجیه می یابد که عامل تفرد به نمو یافتگی لازم رسیده باشد.
۵) اصل نوسانهای خود نظم جو :
این اصل عبارت است از اینکه فرایند های تحول روانی مسیر ثابتی را طی نمی کنند این تحول به صورت خطی نیست و نوسانهایی دارد و یک نوع بازگشت هایی در آن صودت می گیرد گزل این خصیصه را نمو حلزونی می نامد علت این نوسانها را گزل چنین تبیین می کند یک خصیصه خود نظم جویی در زمینه عصبی وجود دارد و این خصیصه برای این است که آدمی به سازشها و تبیینهای بهتری نایل آید .
● مراحل رشد گزل :
گزل در اثر خود تحول روانی را از تولد تا شانزده سالگی به بیستو جهار مرحله تقسیم کرده است تصنعی بودن این تقسیم بندی . تعدد مراحل و مشکلات علمی و کاربردی آنها موجب شده است که مراحل تحول گزل را در مجامع بین المللی با سعی دو بیان ساختاری آنها در شکل ادغام شده در تعداد کمتری مراحل ارائه دهند این مراحل به هفت مرحله تقیسین می شود که عبارتند از :
ـ مرحله ۱- از تولد تا یک ماهگی :
مرحله ای است که نوزاد زندگی برون رحمی را شروع می کند و فرصتی است تا طفل رفتار های عصبی و حرکتی مقدماتی خود را با محیط سازش می دهد
ـ مرحله ۲- از یک تا هفت ماهگی :
مرحله ای است که بتدریج فعالیتهای حرکتی در کودک شروع می شود و اهمیت می یابد طفل سعی می کند که محیط اطراف خود را درک و لمس کند .
ـ مرحله۳- از هفت تا هجده ماهگی :
مرحلهای است که که به عنوان یک مرحله فعال تحول حرکتی محسوب می شود.
ـ مرحله ۴- از هجده ماهگی تا سه سالگی :
مر حله ای است که راه رفتن استوار تر می گردد و حرف زدن استقرار پیدا می کند گزل در این مرحله کودک را که از ظرفیت تجسمی برخوردار است حیوان متفکر می خواند کودک به سرعت از الفاظ استفاده می کند و جنبه لفظی فعالیتهای خود را توسعه می دهد .
ـ مرحله ۵- از سه تا پنج سالگی :
مرحله پیش دبستانی است و زمانی که کودک بر سر دو راهیها قرار می گیرد از یک طرف علاقه مند است دیگران را درک کند و از طرفی نمی داند چه واکنشهایی از خود نشان دهد .
ـ مرحله۶- پنج تا ده سالگی :
مرحله ای است که کودک در سن دبستانی است در ذهن او مسائل جاندار پنداری موج می زند با این همه مرحله ای است که کودک سعی می کند خود را با محیط خارج تطبیق دهد .
ـ مرحله ۷- ده سالگی تا شانزده سالگی :
این مرحله با گسترش نوجوانی اختصاص دارد ای مرحله نشان دهنده منظومه ای از دگرگونیها و فرازو نشیبها است.
شرح حال آلفرد آدلر
آلفرد آدلر ( 1870-1937 ) در هفتم فوریه سال 1870 ، در رودلف هایم حومه شهر وین و در خانواده ای از طبقه متوسط متولد شد . در سال 1895 میلادی به در یافت درجه دکترای پزشکی از دانشگاه وین و سپس در رشته چشم پزشکی به درجه تخصصی نائل آمد . بعدها در روان پزشکی نیز تخصص گرفت و یک جهت گیری اجتماعی را در زمینه روان شناسی و روان درمانی تعقیب کرد . آدلر در سال 1902 م ، به درخواست فروید به عضویت انجمن روانکاوان وین درآمد . اما به زودی به آدلر به تدوین عقاید جدیدی پرداخت که با عقاید فروید و دیگر روانکاوان جامعهء وین مغایرت داشت . آدلر مکتب خود را روانشناسی فردی نامید . آدلر در جریان جنگ جهانی اول با سمت پزشک در ارتش اطریش خدمت کرد . در سال 1935 م ، آدلر عازم ایلات متحده آمریکا شذ و با سمت روان پزشک و نیز استاد روان شناسی پزشکی در دانشکده طب لانگ آیلند به کار مشغول شد . کتاب اصول تجربی و نظری روان شناسی فردی ، که در سال 1927 به چاپ رسید معرف نظریه اش در زمینهء شخصیت است . بر خلاف فروید ، که اعمال بشر را نتیجة غرایز میدانست و یونگ که رفتار انسان را ناشی از طرحهای ارثی می پنداشت ، آدلر اعمال و رفتار انسان را زائیده کششهای اجتماعی می داند . آدلر پس از عمری پربار و آثاری بسیار ، سرانجام در سال 1937 م، در اسکاتلند ، و در حالی که برای سخنرانی بدانجا مسافرت کرده بود ، بر اثر سکته قلبی در گذشت .
یکی از کمکهای معنوی عمده آدلر به جهان روانشناسی مفهومی است که او از عقده حقارت طبیعی و یا عمومی به دست داده است . به عقیده آدلر ، احساس عقدة حقارت و تلاش در راه تقوی و برتری ، نقطه شروع شیوة زندگی است . دومیت کمک آدلر ، تأکید او بر کیفیت محیط خانواده و شبکة روابط اجتماعی افراد خانواده است . سومین کمک آدلر ، ارائة مفهوم « علاقه اجتماعی » است که اعتراضی به عقاید گذشتگان و خصوصاً غریزه گرایان بود . چهارمین کمک معنوی آدلر ، ارائة مفهوم « تعرض مردانه » است که بر مبنای عقدة حقارت استوار است . پنجمین کمک معنوی آدلر به حوزة روانشناسی ، رد مفهوم دو بعدی خودآگاهی و ناخودآگاهی بود . او عقیده دارد که انسان موجودی خودآگاه است و معمولاً ، از علل رفتار و هویت خویش آگاهی دارد . او برخلاف فروید ، هر نوع ثنویت را مردود دانسته و دیدی کلی نگر را توصیه کرده است . ششمین کمک آدلر به غنای روانشناسی تأکید بر « من خلاقه » بود که به نظر او هستة اصلی و اساسی تحقق نفس و بی همتایی شخصیت است .
زندگی نامه ولفگانگ کهلر
زمانی که جنگ جهانی اول درگرفت روان شناس آلمانی جوانی به نام ولفگانگ کهلر خود را درجزیره تنریف واقع درساحل آفریقا یکه وتنها رها شده یافت وبه علت جنگ نمی توانست به وطنش برگردد. درجزیره تنریف یک ایستگاه پژوهش برای مطالعه میمونها وجود داشت وکهلردرطول 4سال اقامت خود دراین جزیره درباره آنها تحقیق کرد. اومطالعات خود را درکتابی با عنوان ذهنیت میمونها گزارش کرد.
کهلرنتیجه گرفت که میمونهای باهوش وکودن وجود دارند. به نظرمی رسد که میمونهای کودن به وسیله تداعی وتکراریا تمرین کردن زیاد رفتارهای یکسان را یاد می گیرند.به گفته کهلر میمونها هنگام حل کردن مسایل" خطاهای بدی" می کنند یعنی خطاهایی که براساس راه حلهای قدیمی ونامناسب قراردارند. درمقابل میمونهای باهوش خیلی شبیه انسانها یاد می گیرند وگاهی توانایی حیرت آوری برای فرایند های ذهنی عالی بروزمی دهند. معمولا وقتی که آنها نمی توانند مسئله ای را حل کنند با این حال "خطاهای خوبی" می کنند یعنی راه حلهایی را امتحان می کنند که براساس تامل باید موثرواقع می شدند ولی به دلایلی موثرواقع نشده اند.
کهلربرای مشاهده رفتارحل مسئله میمونها درقفس ازروشهای گوناگونی استفاده کرد. این روشها معمولا ایجاب می کردند که میمون برای مسئله به دست آوردن یک خوشه موزکه دورازدسترس ودربیرون قفس بود راه حلی را ابداع یا کشف کند. برای مثال دربرخی آزمایشها میمون باید برای دستیابی به خوشه مو ز از چوب بلندی استفاده می کرد. دربرخی موارد لازم است چند تکه چوب به هم متصل شوند تا به اندازه کافی برای رسیدن به موزبلند باشد. دریک آزمایش میمون باید ازچوب کوتاهی که کاملا به موزنمی رسد برای کشیدن چوب بلندتر دیگری که دردسترس قرارندارد استفاده کند. درمسئله های جعبه میمون باید جعبه ای را زیرموزها بگذرد یا جعبه هایی را روی یکدیگرقرار دهد تا بتواند به موزدست یابد.
بینش دربرابرکوشش وخطا
کهلرادعا کرد که ثراندایک اشتباه کرده میمونهای باهوش صرفا ازراه کوشش وخطا یاد نمی گیرند. آنها این ورو آن ورقفسشان نمی روند ومرتبا به خوشه های موزدست نیافتنی یورش نمی برند ازمیله های قفس بالا نمی روند وکارهای دیگری که میمونها درآنها ورزیده هستند انجام نمی دهند. درعوض حداقل برخی ازمیمونها این مسئله های دشواررا خیلی ناگهانی حل می کنند گویی آنها همین الان راه حل را پیدا کرده اند. برای مثال وقتی که سلطان یکی ازمشهورترین میمونهای کهلردریافت که نمی تواند با چوب کوتاه خود به موزها دست یابد مکث کرد وبه قول کهلر" به موزها زل زد وبعد گویی درمورد راه حل درست بصیرت یافته است به عمل برانگیخته شد او ناگهان واکنشهای درست را به صورت یک کل متوالی انجام داد".اصطلاح گشتالت برای فرایند درگیردراین نوع راه حل بینش است .
بینش اساس روان شناسی گشتالت است. اصولا بینش به معنی ادراک روابط بین عناصریک موقعیت مسئله است. به عبارت ساده تر بینش عبارت است ازحل یک مسئله درنتیجه پی بردن به روابط بین همه عناصرآن موقعیت. به قول کهلرتفکربینشی نوعی تفکرارتباطی است. این نوع تفکربه تجدید سازمان ذهنی عناصرمسئله وتشخیص درست بودن سازمان جدید نیازدارد. اما کهلرهشدارمی دهد صرفا به این علت که اصطلاح بینش یا تفکرارتباطی برای توصیف آنچه ممکن است دستاورد استثنایی دریک میمون محسوب شود به کاربرده شده است نباید آن را به معنی "استعداد استثنایی وفوق طبیعی" سوء تعبیرکنیم که نتایج تحسین برانگیزو توجیه ناپذیری به بارمی آورد. منظورمن ازاین اصطلاح چیزی ازاین دست نبوده است.اصطلاح بینش آن گونه که کهلربه کارمی برد به درک کردن وحل کردن مسئله ها ومشکلات رایج روزمره اشاره دارد.
زندگی نامه جان واتسون
«یک دو جین بچه سالم و دنیایی با مشخصاتی که من میگویم را به من بدهید، تضمین میکنم هر کدام از آنها را که انتخاب کنید، صرفنظر از استعداد، علاقه، گرایش، توانایی و نژادش، هر جور متخصصی که بخواهید، پزشک، حقوقدان، هنرمند، بازرگان و حتی گدا و دزد، بار آورم.»
جان واتسون 1930
جانبیواتسون در کارولینای جنوبی بزرگ شد. در 16 سالگی وارد دانشگاه فورمن شد و پنج سال بعد، پس از خاتمه دوره کارشناسی ارشد، به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی در دانشگاه شیکاگو پرداخت. او در سال 1903 موفق به اخذ دکتری روانشناسی شد.
واتسون درسال 1908 تدریس روانشناسی را در دانشگاه جان هاپکینز آغاز کرد. او در سال 1913 طی یک سخنرانی در دانشگاه کلمبیا با عنوان «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایی»، به تفصیل به بیان این دیدگاه پرداخت. به نظر واتسون، روانشناسی علم رفتارهای قابل مشاهده است. «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایی، یک شاخه کاملاً تجربی و عینی از علوم طبیعی است. هدف نظری این رشته، پیشبینی و کنترل رفتار است و در روشهای آن، دروننگری و تفسیر فعالیتهای ناخودآگاه، جایگاه چندانی ندارند.» (واتسون، 1913)
آزمایش «آلبرت کوچولو»
واتسون به همراه یکی از دانشجویانش به نام روزالی راینر، در یک آزمایش بحثانگیز و بسیار معروف، یک کودک خردسال را نسبت به ترسیدن از یک موش سفید، شرطی کردند. آنها این کار را با همراه ساختن مکرّر موش سفید با یک صدای بسیار بلند و ترسناک، انجام دادند. آنها توانستند نشان دهند که این ترس، میتواند به سایر اشیاء سفید پشمالو هم تعمیم یابد. امروزه این آزمایش از نظر اخلاقی مورد انتقاد قرار میگیرد زیرا ترس کودک هرگز از بین نرفت و غیرشرطی نشد
ترک دانشگاه
واتسون تا سال 1920 در جان هاپکینز ماند. او با راینر روابط عاشقانه پیدا کرد و همسر اولش را طلاق داد. بدین خاطر، دانشگاه او را مجبور به استعفا کرد. واتسون بعداً با راینر ازدواج کرد و تا پایان عمر او یعنی سال 1935 با او زندگی کرد. واتسون پس از ترک دانشگاه، برای یک بنگاه تبلیغاتی به کار پرداخت و تا سال 1945 که بازنشسته شد به کارش ادامه داد.
واتسون در سالهای پایانی زندگیش، روابط بسیار بدی با فرزندانش داشت و در حالت انزوا در مزرعهای در کانتیکات به سر میبرد. او کوته زمانی قبل از مرگش، بسیاری از کاغذها و نامههای شخصی منتشر نشدهاش را سوزاند.
سهم واتسون در روانشناسی
واتسون، صحنه را برای رفتارگرایی آماده کرد و این شاخه به سرعت به صورت شاخه غالب در روانشناسی در آمد. با وجودی که پس از 1950، از اهمیت رفتارگرایی به تدریج کاسته شد امّا بسیاری از مفاهیم و اصول آن امروز نیز به نحو گستردهای مورد استفاده قرار دارد. شرطیسازی و اصلاح رفتار هنوز در درمان و آموزش رفتاری بیماران برای تغییر رفتارهای مشکلزا و فراگیری مهارتهای جدید، به طور گستردهای به کار گرفته میشود.
دستاوردها و جوایز
جان بیواتسون که از او به عنوان «پدر رفتارگرایی» نام برده میشود در دوران زندگیش، دستاوردهای علمی و حرفهای زیادی کسب کرد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
■1915- انتخاب به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا
■1919- انتشار کتاب «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرایی»
■1925- انتشار کتاب «رفتارگرایی»
■1928- انتشار کتاب «مراقبت روانشناسانه از کودک»
■1957- دریافت جایزه ویژه انجمن روانشناسی آمریکا به خاطر مشارکت ارزشمند در روانشناسی
زندگی نامه آلبرت بندورا
درک چگونگی آموختن رفتارهای تازه، یکی از جذابترین و در عین حال ریشهایترین زمینههای تحقیق در روانشناسی بوده است که پیشینه نظریهپردازی درباره آن به قرنها پیش باز میگردد.
چگونه یاد میگیریم که با دیگران رفتار کنیم؟ قوانین و ارزشهای اجتماعی چگونه در انسان نهادینه میشوند؟ و رفتارهای جدید چگونه شکل میگیرند؟
آلبرت بندورا، چهارمین روانشناس تأثیرگذار در تاریخ این علم خوانده شده است.
آلبرت بندورا با نظریه «یادگیری اجتماعی» (Social Learning) خود به پرسشهایی کلیدی در روانشناسی پاسخ گفت که اکنون پس از چند دهه به یکی از پایههای روانشناسی نوین بدل شده است.
به دلیل همین تحقیقات و نظریات برجسته، وی به عنوان برنده جایزه روانشناسی گراومیر که هر سال به یکی از روانشناسان برجسته تعلق میگیرد، اعلام شد.
جایزه سال ۲۰۰۸ روانشناسی گراومیر در حالی به وی تعلق گرفت که از وی به عنوان برجستهترین نظریهپرداز روانشناسی معاصر که در قید حیات است، یاد میشود.
این جایزه که در سال ۱۹۸۴ در دانشگاه لوییز ویل در شرق آمریکا پایهگذاری شده است، به کسانی که در رشتههای مختلف علوم انسانی به گونهای برجسته فعالیت داشتهاند، اهدا میشود.
از جمله برندگان سالهای پیشین این جایزه میتوان به آرون بک، پایهگذار مکتب شناخت درمانی اشاره کرد که ۴۵۰ مقاله علمی و ۱۷ کتاب در این زمینه از وی منتشر شده است.
جایزه ۲۰۰ هزار دلاری سال ۲۰۰۸ گراومیر از میان ۳۱ نامزد از پنج کشور جهان به آلبرت بندورا روانشناس کانادایی که بیش از نیمقرن است ساکن آمریکا است، تعلق گرفت. وی در ردهبندی که در سال ۲۰۰۲ انتشار یافت، چهارمین روانشناس برجسته تاریخ این علم پس از ب.اف.اسکینر، ژان پیاژه و زیگموند فروید نام گرفت.
زندگی نامه ی ( پیشگامان روان شناسی ) 1
ایوان پتروویچ پاولف (Ivan Petrovitch Pavlov)
فیزیولوژیست روسی ، یکی از کسانی است که در روانشناسی یادگیری بسیار مشهور است و این مشهور بودن خود را در روان شناسی مدیون آزمایشهای علمی خود در مورد یکی از روشهای یادگیری یعنی بازتابهای شرطی (Conditioned Reflex) است که اساس چندین نظریه یادگیری شد و هنوز هم بخش مهمی از دانش روان شناسی معاصر است. اگرچه او در حوزه فیزیولوژی نیز تحقیقات بسیاری بویژه در مورد فرایندهای گوارشی انجام داده است که همگی مربوط به سالهای قبل از تحقیقات او در مورد بازتابهای شرطی است و برای او جایزه نوبل پزشکی را به ارمغان آورد. تحقیقات پاولف در مورد بازتابهای شرطی منجر به تحقیق و کشف فرایند تداعی اندیشهها (که ارسطو آن را با سه مجاورت ، مشابهت و تضاد بیان کرده بود) شد. او در آزمایشهای خود از اصل مجاورت بهره میگرفت و اصطلاح بازتاب یا کلاسیک را برای توصیف یک واحد رفتاری بکار میبرد.
اصطلاح شناسی نظریه پاولف
محرک
هر موقعیت یا رویداد (نظیر نشان دادن غذا و ...) قابل توصیف به شیوه عینی (قابل مشاهده) که به صورت یک علامت جاندار برای پاسخ دادن تحریک کند، محرک (Stimulus) نامیده میشود که با حرف اختصاری (S) بیان میگردد.
پاسخ
هر نوع رفتاری که در اثر یک محرک به صورت یک تراوش در غده ، پاسخ سیستم عصبی و یا فعالیت جاندار (نظیر خوردن ، خواندن) ظاهر میشود، پاسخ (Response) نامیده میشود که با حرف اختصاری (R) بیان می گردد.
محرک غیر شرطی
در نظریه شرطی شدن کلاسیک (بازتاب) به محرکی که بطور خودکار و بدون یادگیری قبلی پاسخی را موجب میشود، محرم غیر شرطی (Unconditioned Stimulus) میگویند که با حرف اختصاری (US) بیان میگردد. نظیر غذا ، درد و ...
پاسخ غیر شرطی
در شرطی سازی کلاسیک به پاسخی که در برابر یک معرف غیر شرطی ظاهر میشود پاسخ غیر شرطی (Unconditioned Response) میگویند که با حرف اختصاری (UR) بیان میگردد. نظیر ترشح بزاق (پاسخ) به علت دیدن یا بوکردن غذا (محرک غیر شرطی) بوجود می آید.
محرک شرطی
در شرطی شدن کلاسیک محرکی که بر اثر همابندی (همراه شدن) با یک محرک غیر شرطی قدرت فراخوانی پاسخ را کسب میکند محرک شرطی (Conditioned Stimulus) میگویند که با حرف اختصاری (CS) بیان میگردد. نظیر صدای زنگ که ابتدا خنثی است و پس از همراه شدن با غذا قدرت فراخوانی پاسخ (ترشح بزاق) را کسب میکند.
پاسخ شرطی
در شرطی سازی کلاسیک پاسخی که در برابر یک محرک خنثی وجود نداشت و بعدا بوجود آمد (یاد گرفته شد) پاسخ شرطی (Conditioned Response) میگویند که با حرف اختصاری (CR) بیان میگردد. نظیر پاسخ ترشح بزاق که ابتدا برای محرک شرطی صدای زنگ وجود نداشت و بعدا بوجود آمد (یاد گرفته شد).
تعریف یادگیری از نظر پاولف
از نظر پاولف یادگیری عبارت است از ایجاد ارتباط بین محرک و پاسخ (S→R) که بر اثر اصل مجاورت بوجود میآید.
شروع آزمایشهای شرطی سازی
پاولف به مدت چندین سال مشغول آزمایش و تحقیقات فیزیولوژیکی در مورد نقش مایعات گوناگون در گوارش بود و یکی از این مایعات بزاق دهان است. او به شیوه ابداعی خود میتوانست میزان ترشح بزاق در دهان را به صورت علمی در حیوانات آزمایشگاهی خود (پاولف از سگها استفاده می کرد) تشخیص و اندازه گیری کند. او یک بار به صورت تصادفی مشاهده کرد که برخی از سگها در آزمایشگاه او قبل از اینکه تغذیه شوند، شروع به ترشح بزاق می کنند، و این حالت فقط در سگهایی روی میداد که مدتی در آزمایشگاه بودهاند و نه دیگر سگها. پاولف این موضوع را جالب و قابل تحقق دانست و اولین تحقیق خود را در سال 1902 میلادی در این مورد انجام داد و این موضوع حدود 30 سال از وقت او را به خود اختصاص داد، که منجر به کشف ابعاد مختلف فرایندهای بازتابی و شرطی سازی کلاسیک (Classial Conditioning) شد.
طرح آزمایشهای پاولف
پاولف در اولین مرحله از آزمایش خود سگی را داخل قفسی قرار داد که فقط توسط یک روزنه با محیط بیرون ارتباط داشت. او از طریق این روزنه تکه گوشتی (US) را به سگ نشان داد که باعث ترشح بزاق (UR) شد. سپس صدای یک زنگ (US) را به صدا درآورد که منجر به پاسخ طبیعی تیزکردن گوشها (UR) شد. در مرحله دوم پاولف میخواست با همراه کردن صدای زنگ و تکه گوشت ، سگ را شرطی کند بگونهای که با شنیدن صدای زنگ بزاق ترشح کند. به همین منظور چندین بار صدای زنگ را چند ثانیه قبل از نشان دادن غذا به سگ به صدا درآورد و این عمل باعث شد که سگ با شنیدن صدای زنگ (CS) بدون نشان دادن غذا نیز بزاق ترشح (CR) کند و در واقع صدای زنگ جای گوشت را گرفت. پاولف این پدیده را که یک محرک جای محرک دیگر را میگرفت و پاسخ آن را به خود اختصاص میداد، شرطی سازی نامید. طرح آزمایشهای پاولف را میتوان به صورت زیر نمایش داد.
(UR) پاسخ غیر شرطی ترشح بزاق <------------------------ محرک غیر شرطی غذا (US)
(UR) پاسخ غیر شرطی تیزکردن گوش<------------------------ حرک غیرشرطی صدای زنگ (US)
ترشح بزاق <------------ چندین بار -------------- ارائه صدای زنگ + ارائه غذا
(CR) پاسخ شرطی ترشح بزاق<-------------------------- ارائه صدای زنگ به تنهایی (CS)
اهمیت کارهای پاولف
پاولف با طرح این آزمایش ساده به مدت سه دهه مشغول تحقیق در مورد اصول شرطی سازی بود و توانست جنبههای مختلف شرطی سازی کلاسیک و در واقع یکی از شیوههای یادگیری را به صورت عینی آشکار سازد. از طریق این آزمایشها پاولف توانست انواع مختلف شرطی سازی و پدیدههای حاصل از شرطی سازی را آشکار کند و این موضوع قابل توجه است که همین آزمایشها و نتایج آن بعد از یک قرن هنوز بخش مهمی از روان شناسی را تشکیل داده و کاربردهای فراوانی در روان شناسی بالینی (رفتار درمانی) ، آموزش و پرورش ، صنعت و حوزههای دیگر دارد.
نقد روانکاوانه از فروید تا مورون و کریستوا
توجه روانکاوی به ادبیات و هنر و سپس به نقد هنری به.رغم مباحث بسیاری که به ویژه نظریه.ها و برداشت.های فروید و شاگردانش ایجاد کرد و مناقشات طولانی را دامن زد، تحول عمیقی را نیز در پی داشت که عرصه نقد را به کلی دگرگون کرد. این ارتباط میان روانکاوی و هنر از اصلی.ترین جریانات نقد هنری و ادبی در طول یک سده اخیر محسوب می.گردد.
دکتر بهمن نامور مطلق * درآمد: توجه روانکاوی به ادبیات و هنر و سپس به نقد هنری به.رغم مباحث بسیاری که به ویژه نظریه.ها و برداشت.های فروید و شاگردانش ایجاد کرد و مناقشات طولانی را دامن زد، تحول عمیقی را نیز در پی داشت که عرصه نقد را به کلی دگرگون کرد. این ارتباط میان روانکاوی و هنر از اصلی.ترین جریانات نقد هنری و ادبی در طول یک سده اخیر محسوب می.گردد.
نقد روانشناسی تقریباً همزاد خود روانشناسی است. زیرا از همان آغاز فروید در فعالیت.های خود بخشی را به بررسی ادبیات و هنر اختصاص داد. بنابراین مطالعات ادبی و هنری و روانشناسی عمری بیش از یک صد سال دارد. فروید با برگرفتن برخی از مضامین و اسطوره.های ادبی همچون اودیپ، کوشید تا نظریات انتقادی خود همچون عقده اودیپ را مطرح کند. بنابراین، او منابع ادبی و هنری را سرچشمه.هایی برای شناسایی و پرداختن به روانشناسی خود می.پنداشت. به بیان دیگر، ادبیات و هنر نیز در رشد و توسعه روانشناسی و روانکاوی نقش عمده.ای ایفا می.کنند. به همین دلیل است که در دوره تکوین روانشناسی و روانکاوی تا این حد ادبیات و هنر حضور دارند. در نتیجه نمی.توان نقش ادبیات را در کشف بزرگ ضمیر ناخودآگاه نادیده انگاشت. البته دامنه مطالعات روانشناسی فقط به ادبیات و هنر محدود نمی.شود، همانگونه که نقد ادبی و هنری نیز به مطالعات و نقد روانشناسی محدود نمی.گردد، اما تعامل این دو با یکدیگر تاثیری عمیق و غیر قابل انکاری بر هم داشته است. چنانکه نقشی که روانشناسی در نگرش به انسان و فرهنگ و نقد آنها داشته است، در تحول از نقد سنتی و سپس پوزیتیویستی به نقد نو، غیرقابل انکار بوده است.
● فروید؛ آغاز ماجرای روانکاوی و نقد
فروید در عین اینکه بنیانگذار روانشناسی است، پایه گذار مطالعات روانشناسانه ادبیات و هنر نیز می.باشد. با کشف موضوع ضمیر ناخودآگاه توسط فروید تحول بزرگی در عرصه نقد به وجود آمد، زیرا تا پیش از او و کشف ضمیر ناخودآگاه، مطالعات و نقد ادبی و هنری به طور عمده بر اساس ضمیر خودآگاه و نیت ضمیر خودآگاه استوار شده بود. به بیان صریح تر، منتقد در گذشته در جست.و.جوی این بود که هنرمند و ادیب چه قصدی داشته است و چه می.خواسته بگوید. اما پس از فروید نقد به سوی کشف و خوانش ضمیر ناخودآگاه سوق پیدا کرد؛ یعنی در جست.و.جوی مسائلی بود که هنرمند و ادیب یا نمی.دانستند یا نمی.خواستند ابراز کنند. به همین دلیل ارتباطی میان رویای شاعرانه و خواب، میان صفحه شعر و گفتار بیماران فرض شد، زیرا همگی محل بروز و ظهور ضمیر ناخودآگاه هستند.
● یونگ؛ ضمیر ناخودآگاه جمعی
با این حال از همان آغاز اختلافاتی میان فروید و برخی از پیروانش ایجاد شد. یونگ که نقش مهمی در توسعه افکار فروید داشت، خیلی زود پس از بزرگ.تر شدن اختلافاتش با فروید از او جدا شد و راه نوینی را در روانشناسی و مطالعات روانشناسانه ادبیات و هنر گشود. تفاوت عمده فروید و یونگ به نوع نگرش آنها به ضمیر ناخودآگاه باز می.گردد. زیرا یونگ برخلاف فروید، به ضمیر ناخودآگاه جمعی توجه داشت. به عبارت دیگر، فروید به طور متمرکز به ضمیر ناخودآگاه فردی و تاثیر آن بر رفتارها و احساسات و همچنین خلق آثار ادبی و هنری می.پرداخت، اما یونگ بر ریشه.های بسیار کهن.تر ضمیر ناخودآگاه تاکید می.کرد. در ضمن یونگ بیش از فروید به هنر به ویژه هنرهای بصری توجه می.نمود. دستاوردهای یونگ نسبت به فروید کمتر در حوزه نقد روانکاوی مورد استقبال قرار گرفت و بیشتر نقدهای دیگر به ویژه اسطوره.ای و تخیلی از آن بهره بردند. البته در روانشناسی نیز این جریان به طور کلی از بین نرفت.
پس از فروید و یونگ برخی همچون شالرو بودئن کوشیدند تا با کمک نظریات فروید و یونگ و حتی آدلر به نظریه.ای ترکیبی دست یابند. بودئن پیرو یونگ بود. او کتاب خود با عنوان «روانکاوی هنر» را به فروید پیشکش نمود. برخی دیگر همانند ماری لویز ون فرانز رویه یونگ را پیش گرفتند و به سوی کهن.الگوها و اسطوره.های ادبی و هنری متمایل شدند. ماری لویز ون فرانز پس از مرگ یونگ کارهای او همچون کتاب «انسان و نمادهایش» را ادامه داد. برخی دیگر همانند ژاک لاکان به رویه فروید توجه بیشتری کردند. البته لاکان کوشید تا از دستاوردهای زبانشناسی نیز به بهترین وجه در روانکاوی خود استفاده کند. به همین دلیل، او از «ساختار ضمیر ناخودآگاه» و شباهت.های آن با ساختار زبانی سخن گفت و از تقابل.های دال و مدلول و استعاره و مجاز در روانکاوی بحث کرد. نظریات لاکان که در «نوشته.» گرد آمده است، در این عرصه ترکیبی بدیع بود و بر بسیاری همچون یولیا کریستوا و ژاک دریدا تاثیر عمیقی گذارد.
● مورون؛ نقد روانشناسی متن
شارل مورون نقش بسیار مهمی در توسعه و گسترش نقد روانکاوی داشته است و از مهم.ترین چهره.های نقد روانشناسانه تلقی می.گردد. واژه نقد روانشناسانه (Psychocritique) برای نخستین بار توسط شارل مورون به کار گرفته شد. او در کتاب.هایی همچون «نقد روانشناسانه گونه کمیک» به بسط نقد خود پرداخت. همچنین شارل مورون در مطالعات روانکاوانه درباره برخی از بزرگ.ترین شاعران همچون مالارمه شبکه.ای از استعاره.ها را کشف کرد. این شبکه چهره.ای اسطوره.ای را ترسیم می.کند که آن را «اسطوره شخصی» می.نامد. مورون می.کوشد تا روشی تجربی و علمی را برای دستیابی به این اسطوره شخصی در کتاب خود با عنوان «از استعاره.های وسوسه.برانگیز تا اسطوره شخصی» ارائه نماید. نقد مورون بر خود متن تاکید خاصی دارد و در آن زندگینامه نویسنده نسبت به بسیاری دیگر از منتقدان روانکاوی از اهمیت کمتری برخوردار است. جریان نقد روانکاوانه و روانشناسانه پس از شارل مورون توسط نسل بعدی همچون ژان بلمن نوئل نویسنده «روانکاوی و ادبیات» و یولیا کریستوا با طرح «تحلیل نشانه.ای» و «نقد فمینیستی» و دیگران با گرایش.های تازه ادامه یافت