زندگینامه روان شناسان

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

زندگینامه روان شناسان

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

نظریه شناختی گشتالت

نظریه شناختی گشتالت

اساس نظریه شناختی را قانون تعادل روانی تشکیل می دهد. بنابراین هر انسانی در تلاش است تاکل وجود او از نظامی متعادل وپایدار برخوردار باشد. ولی یادگیری یعنی مواجه شدن با آنچه تا به حال ناشناخته بوده است تعادل فرد رابهم زده زمینه ایجاد تعادلی جدید را در او فراهم می کند.پس در نظریه شناختی یادگیری فرایندی است که باعث فروپاشیدگی تعادل فعلی فرد می شود واو میکوشد تابه یک تعادل روانی تازه دست پیدا کند.(سعادت،183:1383)

گشتالت : وضع و شکل یا هیأت کل ، تصویر کلی سازمان‌یافته و شناخته شده .

فرد می‌کوشد موجودات مادی را به صورت و هیأت کل درک کند ، یا به آن‌ها معنا و مفهومی سازمان‌یافته بدهد و در آن وحدتی به وجود آورد .

در روانشناسی گشتالت ؛ پی بردن به ادراکِ ارتباط است که موجب رفتارِ معنادار می‌شود .

در روانشناسی گشتالت به دو عاملِ تصویر و زمینه توجه خاصی نشان می‌دهند و یادگیری را در نظر اول از برآیندِ این دو عامل میسر می‌دانند .

مکتب های یادگیری

مکتب های یادگیری

در روان شناسی پرورشی مکتب های یادگیری متعددی مطرح است ولی دو مکتب عمده که در این مقال بیشتر به آن اشاره می کنیم وجود دارد که بیشترین نظریه ها و قوانین یادگیری بر محور آن دو مکتب شکل گیری شده اند ، یکی مکتب رفتارگرایی و دیگری مکتب شناخت گرایی. از دیگر مکتب های یادگیـری مکتب انسان گرایی است .

یکی از وظایف مهم روانشناسی پرورشی روشن ساختن آن دسته از نظریه ها و قوانین یادگیری است که معلمان را در وظیفه آموزشی خود مدد می رسانند .

1. مکتب رفتار گرایی :

در اوایل دهه 1900، گرایشی به سمت رفتار به جای تفکر در ایالات متحده آمریکا پدیدار شد که سرانجام به رفتارگرایی (behaviorism) شهرت یافت . این گرایش به نظریه های یادگیری انجامید که عمدتاَ به رویدادهای عینی مانند محرکها ، پاسخها و پاداشها مربوط بودند . این نظـریه پردازان معتـقد بودند که محـرک ها ( شرایـطی که به رفتــار منجر می شونـد ) و پاســـخها ( رفتار واقعی ) تنها جنبه های رفتار هستند که مستقیماَ می توان آنها را مشاهده کرد ، بنابراین آنها متغیرهای عینی هستند که می توانند در ایجاد علم رفتار به کارگرفته شوند .

نظریه های رفتار گرا عبارت اند از نظریه های :

پاولف ، واتسون ، گاتری ، ثرندایک ، هال و اسکینر .

2. مکتب شناخت گرایی :

نظریه های گشتالتی سردسته و بنیان گذار مکتب شناخت گرایی به حساب می آیند. روان شنا سان پیشاهنگ نظریه گشتالتی چهار دانشـمند آلمـانـی با نام های ماکـس ورتایـمر ، ولفگـنگ کهـلر ، کرت کافکا و کرت لوین بوده اند که از میان آنـها ورتایمر بنیانگذار رسمی این نظریه به حساب می آید . در مکتب شناخت گرایی فرایندهای شناختی بیشتر مورد توجه هستند . این فرایندهای شناختی ، از جمله ادراک امور ، سازمان دادن اطلاعات ، تجزیه و تحلیل اطلاعات ، کسب دانش ، درک معنی و ایجاد انتظارات مستقیماَ قابل مشاهده نیستند . به باور روان شناسان شناختی ، یادگیرنده در نتیجه یاد گیـری در ذهن یا حافـظه ی خود یک ساخت شناختی تشکیل می دهد که در آن اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلف نگهداری می شوند و سازمان می یابند . بنابراین از نظر این روان شناسان ، یادگیری ایجاد تغییر دررفتار آشکار نیست، بلکه ایجاد تغییر درساخت شناختی و فرایند ذهنی است . نظریه پردازان گشتالت از جمله اولین نظریه پردازان شناختی هستند و از دیگر نظریه پردازان این مکتب می توان از نظری های برونر ، ویگوتسکی ، پیاژه و آزوبل نام برد . 

ادامه مطلب ...

ملانی کلاین (1882-1960)

ملانی کلاین (1882-1960)

«یکی از تجربیات جالب و غیرمنتظره برای تازه‌کاران در زمینه
تجزیه و تحلیل رفتار کودکان، کشف این نکته است که ظرفیت
بینش و درک بچه‌، حتی بچه‌های خیلی کم سن و سال، غالباً
بسیار فراتر از افراد بالغ است.»

ملانی کلاین

ملانی کلاین در 30 مارچ 1882 در وین به دنیا آمد و در 22 سپتامبر 1960 در لندن درگذشت. نام اصلی خود او ملانی رایزز بود که پس از ازدواج با آرتور کلاین در 19 سالگی به ملانی کلاین تغییر یافت. او در سال‌های 1904 و 1907 صاحب دو فرزند به نام‌های ملیتا و هانس شد. خانواده آن‌ها به دلیل شغل شوهرش مرتب در مسافرت بودند تا آن که بالاخره در سال 1910 در بوداپست مستقر شدند. او بعداً در سال 1914 فرزند دیگری نیز به نام اریک پیدا کرد.

او از ابتدا به رشته پزشکی علاقه‌مند بود و دوران کوتاهی را در دانشگاه وین به تحصیل پرداخت. هنگامی که در بوداپست بود شروع به مطالعه روانکاوی زیر نظر ساندور فرنزی کرد و استادش او را تشویق کرد که به روانکاوی کودکان خود بپردازد. در نتیجه کارهای ملانی کلاین بود که روشی به نام « بازی درمانی» شکل گرفت و هنوز هم به طور وسیعی در روان درمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

او برای نخستین بار در سال 1918 در خلال کنگره بین‌المللی روانکاوی با زیگموند فروید ملاقات کرد. این ملاقات الهام‌بخش او برای نوشتن نخستین مقاله علمی‌اش در زمینه روانکاوی با نام «رشد کودک» شد. این ملاقات همچنین باعث تقویت علاقه‌مندیش به روانکاوی گردید و پس از جدایی از شوهرش در سال 1922، به برلین رفت و به همکاری با کارل آبراهام، روانکاو برجسته، پرداخت.

روش «بازی درمانی» کلاین بر خلاف عقیده آنا فروید مبنی بر عدم امکان روانکاوی کودکان بود. اختلاف این دو، بحث‌های زیادی را بین روانکاوان برانگیخت و هر یک طرفداران پر و پاقرصی یافتند. آنا فروید به طور علنی به انتقاد از نظریه‌های کلاین می‌پرداخت و او را به دلیل نداشتن مدرک رسمی دانشگاهی تخطئه می‌کرد.

کلاین در طول زندگیش دچار افسردگی بود و به شدّت تحت تأثیر مرگ زودهنگام خواهر و برادرش و نیز مرگ پسر بزرگش در سال 1933 قرار داشت. او تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر روان‌شناسی رشد داشته است و تکنیک «بازی درمانی» او امروزه به طور وسیعی مورد استفاده قرار می‌گیرد. او بر نقش مادر- فرزند و روابط بین فردی در فرایند رشد تأکید داشت.
از ملانی کلاین 4 کتاب و تعدادی مقاله در زمینه روانکاوی بجا مانده است.

ادامه مطلب ...

مری‌ویتون کالکینز (1863-1930)

مری‌ویتون کالکینز (1863-1930)

مری ویتون کالکینز در 30 مارچ 1863 در آمریکا به دنیا آمد و در 26 فوریه 1930 به خاطر ابتلاء به بیماری سرطان درگذشت. او در سال 1882 به عنوان دانشجوی سال دوم وارد کالج اسمیت شد. مرگ خواهرش در سال 1883 باعث ترک تحصیل او به مدّت یکسال شد. البته او در این مدّت به مطالعات شخصی‌اش ادامه می‌داد. کالکینز در سال 1884 به کالج بازگشت و در رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد.

پس از فارغ‌التحصیلی سه سال به تدریس زبان یونانی در کالج ولسلی پرداخت و سپس یک موقعیت شغلی برای تدریس در رشته جدید روان‌شناسی به او پیشنهاد شد. او برای آن که بتواند به تدریس روان‌شناسی بپردازد باید حداقل یک سال به مطالعه این رشته می‌پرداخت. مشکلی که وجود داشت این بود که در آن زمان دوره‌های اندکی در این زمینه وجود داشت و تعدادی از آن‌ها هم دانشجوی زن نمی‌پذیرفتند. بُعد مسافت و فقدان آزمایشگاه روان‌شناسی باعث شد که او از پیوستن به دانشگاه‌های ییل و میشیگان منصرف شود.

مری‌ویتون کالکینز پس از آن که چند جلسه به صورت مستمع آزاد در کلاس‌های ویلیام جیمز در هاروارد شرکت کرد به طور رسمی درخواست کرد که به او اجازه شرکت در کلاس داده شود. مقامات اداری دانشگاه‌ هاروارد ابتدا موافقت نکردند ولی هم پدرش و هم رئیس کالج ولسلی نامه‌هایی به حمایت از او به هاروارد ارسال کردند. سرانجام تقاضای کالکینز در سال 1890 مورد پذیرش قرار گرفت. او در هاروارد در کلاس‌های درس ویلیام جیمز و جوسیا رویس شرکت کرد و زیر نظر دکتر ادموند سنفورد از دانشگاه کلارک به مطالعه روان‌شناسی تجربی پرداخت.

ادامه مطلب ...

آنا فروید (1895 - 1982)

آنا فروید (1895 - 1982)

آنا فروید در سوم دسامبر 1895 در وین (اتریش) به دنیا آمد و در نهم اکتبر 1982 در لندن (انگلستان) درگذشت. معروفیت او بیشتر به خاطر کارهای زیر است:

  • بنیان‌گذار روانکاوی کودکان
  • سازوکارهای دفاعی
  • مشارکت در روان‌شناسی «خود» ( ego psychology )

آنا فروید کوچکترین فرزند در بین 6 فرزند زیگموند فروید معروف است. او به پدرش فوق‌العاده نزدیک بود ولی نزدیکی چندانی به مادرش نداشت و با پنج خواهر و برادرش نیز روابط پرتنشی داشت. او به یک مدرسه خصوصی گذاشته شد ولی بعداً گفت که از مدرسه چیز زیادی نیاموخته است. بخش عمده آموزش آنا از طریق درس‌های پدرش و دوستان و وابستگان او صورت گرفته است.

ادامه مطلب ...

بیوگرافی زیگموند فروید مقدمه

بیوگرافی زیگموند فروید مقدمه

زیگموند فروید به عنوان بنیان‌گذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری در تاریخچه روانشناسی هم مورد تحسین قرار گرفته است و هم به خاطر نظریه‌هایش به طرز بی‌رحمانه‌ای از او انتقاد شده است. به عنوان یک شخص هم تکریم و هم محکوم شده است و به عنوان یک دانشمند بزرگ بدعت‌گذار و کلاه‌بردار معرفی گردیده است. تحسین کنندگان و منتقدان فروید قبول دارند که تاثیر او بر روان شناسی ، روان درمانی بسیار زیاد بوده است.

تولد

ادامه مطلب ...

زندگی نامه ویلیام جیمز

زندگی نامه ویلیام جیمز
 


ویلیام جیمز William James (1842-1910) در نیویورک سیتی به دنیا آمد. مادرش مری رابرتسون والش جیمز و پدرش هنری جیمز (بزرگ) عالم روحانی و پیرو فلسفه سوئدنبرگ  بود. ویلیام، بزرگترین فرزند از پنج فرزند خانواده به شمار می‌آمد. یک خواهر و سه برادر داشت. یکی از برادرانش موسوم به هنری جیمز (کوچک) رمان‌نویس مشهوری شد. خانواده او، خانواده‌ای بااستعداد، استثنایی و فعال بودند.

 تحصیلات رسمی ویلیام جیمز به طور منظم صورت نگرفت. دانش‌اندوزی واقعی او درمحیط خانواده آغاز شد زیرا دوستان هوشمند و فاضل پدرش غالباً به خانه آنان می‌آمدند و درباره موضوعهای گوناگونی بحث و گفتگو می‌کردند. ویلیام جیمز در مدارس سوئیس، آلمان، فرانسه و انگلستان تحصیل کرد و علاقه خاصی به علوم طبیعی و نقاشی در او بیدار شد. در سال 1860 آموزش رسمی را برای نقاش شدن آغاز کرد ولی دشواری کار به او فهماند که نقاش شدن کار او نیست. لذا پس از یک سال وارد دانشکده "علوم لارنس" در هاروارد شد؛ اما در سال 1864 تغییر رشته داد و به دانشکده پزشکی رفت. در مأموریتی به برزیل، دچار بیماری آبله شد و از آن زمان تا اواخر عمرش این بیماری بارها عود کرد. درجه دکترای پزشکی‌اش را در سال 1869 دریافت کرد و پس از گذراندن یک دوره عود بیماری آبله، کار تدریس در دانشگاه هاروارد را آغاز کرد؛ ابتدا آناتومی و فیزیولوژی، سپس روانشناسی و بالاخره در سال 1879 فلسفه تدریس کرد. هنگامی که در سال 1878 ازدواج کرد، به نظر می‌رسید که تندرستی و روحیه فعال خود را نه‌تنها حفظ کرده، بلکه سالم‌تر و فعال‌تر شده است. او تدریس کرد، به شاگردانش دانش آموخت، سفرها کرد، به شهرت و آوازه رسید، و انگیزش فکری عظیمی را در محفلی از دوستان و همکاران برجتسه و فاضل خود پدید آورد و نیز از محضر آنان نیز بهره‌ها برد. فیلسوف بزرگ عصر و زمانه‌اش بود. وی فلسفه پراگماتیسم را که از سوی همشهری امریکایی‌اش چارلز ساندرز پیرس باب شده بود، پذیرا شد و آن را بسط و توسعه داد. پذیرش کثرت، سیلان و صیرورت و نامتعین بودن همه چیزها و یک دیدگاه واقع‌بینانه و مبتنی بر عقل موچود ـ نسبت به همه جنبه‌های تجربه بشری ـ در کانون تفکر او قرار دارد. اما این هرگز موجب نمی‌شود که فلسفه وی یکنواخت و دنیوی شود. او معتقد بود که اگر فکر و اندیشه‌ای مؤثر واقع شود، از نوع فکر و اندیشه واقعی است؛ و مادامی که سبب‌ساز دگرگونی در زندگی شود، پرمعنا و ارزشمند خواهد بود. از نگاه او، حقیقت یک امر مطلق ثابت و تغییرناپذیر نیست بلکه در اثر فعالیت انسان ابداع یا ایجاد می‌شود. علاوه بر آن، بین حقیقت و خیر پیوندی تنگاتنگ وجود دارد: آنچه حقیقت است تبدیل به خیر می‌شود. دغدغه نهایی او یک امر اخلاقی است. او می‌خواهد روشی فلسفی را برای زندگی و نیز انسانها ارائه دهد. شیوه زنده و با روح کلام و نوشتارش، وی را در نزدهمگان محبوب کرد. در سال 1899 که ویلیام جیمز سرگرم بالا رفتن از کوهی در نزدیکی خانه‌اش در نیوهمپشایر بود، راه بازگشت خود را گم کرد. تلاش شدید او برای یافتن راه بازگشت از کوه مزبور، موجب تشدید ناراحتی قلبی‌اش شد. در طول دو سال آینده، تقریباً زمین‌گیر بود. اما به ناگهان و در کمال حیرت، بهبود یافت و توانست به هاروارد برگردد و شغل پرمشغله تدریس را از سر گیرد. در سال 1907 بازنشسته شد و در 1909 کتاب "یک جهان کثرت‌گرا" را انتشار داد؛ وی در این اثر به طرز درخشانی به آثار هگل، فخنر و برگسون پرداخته است. پس از چند ماه، ناراحتی قلبی او دوباره بروز کرد و در 26 اوت 1910 در خانه‌اش، واقع در نیوهمپشایر، درگذشت.